کارگاه آوینی شناسی
|
۱۳:۳۴, ۸/فروردین/۹۱
(آخرین ویرایش ارسال: ۹/فروردین/۹۱ ۱۲:۳۳ توسط Admirer.)
شماره ارسال: #1
|
|||
|
|||
به نام خدا
سلام خدمت دوستان عزیز! در این تاپیک انشاالله قراره که در مورد سید مرتضی آوینی صحبت کنیم. از فیلم و نماهنگ و کلیپ تا مقالات و خاطرات و عکس ها و ... فقط انشاالله ترتیب پست ها بر اساس سیر زندگی ایشان خواهد بود تا تاپیک علاوه بر جامعی از نظم خوبی هم برخوردار باشد و لذا از دوستان خواهشمندم که این موضوع رو هنگام ارسال پست جدید رعایت بفرمایند. موفق بمانید ... یا علی پ.ن : به زودی اولین مطلب در همین پست گذاشته خواهد شد! ![]() سید مرتضی آوینی ( شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری - ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در فکه ) عکاس، معمار، کارگردان مستندساز و نویسنده اهل ایران بود. مجموعه مستند او درباره جنگ ایران و عراق با نام روایت فتح بسیار شناختهشدهاست. زندگینامه سید مرتضی آوینی در شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطهٔ خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند. او از کودکی با هنر انس داشت. شعر میسرود، داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد. ادامه دارد ... |
|||
آغاز صفحه 2 (پست فوق، اولین پست این موضوع می باشد) |
۲۲:۲۱, ۱۲/فروردین/۹۱
(آخرین ویرایش ارسال: ۱۳/فروردین/۹۱ ۲۳:۰۲ توسط Admirer.)
شماره ارسال: #11
|
|||
|
|||
وقتي مسير يك جوان روشنفكر با مدل غربي تغيير كرد
3.او چگونه بازگشت؟ اين حقيقت است. مردي كه همه شب، دههاي از زندگياش را در پس ديوارهاي سنگي و پرطلبش عبور ميداد و نقش خود را روشنفكرانه ميتراشيد، ناگهان پتك گرانش را به سويي افكنده و به دستان خويش كه از عشق و اميد و آينده تهي بودند، فرمان ميدهد: كوتاه كنيد اين عبث را كه ادامه آن ملالانگيز است. كوتاه كنيد اين سرگذشت سمج را كه در آن، هر شيئي در مقايسه، چون لجني است كه در مردابي ته نشين شود! او بازگشت. در همان دوران جواني. سال 1350 بود كه رگههاي حركت دوبارهاش براي جستوجوي جهتي ديگر، آغاز شد و آرام، آرام مسير يك هنرمند روشنفكر با مدلي غربي به سمت و سوي يك هنرمند و نويسنده مسلمان و انقلابي تغيير كرد. «شهرزاد بهشتي» به واسطه دوستي و مراوده با مرتضي آويني، قصه اين بازگشت را اينگونه آغاز ميكند: نقطههاي آغاز تحول «آويني از سالهاي 50 به بعد تغيير كرد. اواخر دوران دانشجويياش با اوايل دوران دانشجويي او، متفاوت است. ميديدم كه آدم ملتهب و سرگشتهاي است كه دنبال جهت است. خودش ميگفت، در پي انتخاب راه هستم. حتي مسير را زيگزاگي ميرفت و مثبت و منفي را امتحان ميكرد. گاهي راههاي شخصي را انتخاب ميكرد تا به آن التهابها پاسخ بدهد و حتي در اين مسير اشتباههاي فراواني هم داشت. ما ميديديم كه او هيجاني دارد كه ميخواهد جايگاه روح خودش را در اين سرزمين بيابد و ببيند كجاست و چه بايد بكند. ميخواست خودش برسد و راه را پيدا كند. او جرأتهاي عجيب و شگفتانگيزي داشت كه اين جرأتها شايد امروز از نظر ما يك خطر جدي محسوب ميشود و از طرفي براحتي هم مسائل را نميپذيرفت. بعدها با حركت و اوجگيري انقلاب، خودش را در انقلاب اسلامي پيدا كرد و به راهحلهاي اجتماعي انقلاب رسيد. البته عضو هيچ گروه و تشكل سياسي نشد و با پيگيري دغدغههاي روحياش را دنبال كرد. او به دنبال تفكر و انديشههاي انقلاب اسلامي بود و پاسخ پرسشهاي خود را در اين تفكر پيدا كرد. آويني انقلابي ـ تيپش چهرهاش تغيير كرده است. با محاسن مشكي و عينكي سياه و كاچويي، چهره ديگري پيدا كرده. مثل همه انقلابيهاي زمان. ديگر كت و شلوار نميپوشد مگر در اماكن رسمي. البته لباسهاي مرتبي دارد و همواره خوشتيپ است اما ساده و به قول بچه انقلابيها، خاكي لباس ميپوشد. او را با تيپهاي گذشته و دوران دانشجويي نميبيني. حتي گوشهگير شده و سعي ميكند با دوستان قديمي مراودهاي نداشته باشد. از همه آنها پنهان ميشود و خودش را گم ميكند. ديگر خودش را «سيد مرتضي» معرفي ميكند و امضايش هم به همين نام شده نه كامران. آويني انقلابي ـ روحياتش مدام در حال مطالعه و خواندن است. مسائل روز اجتماعي و تحولات سياسي برايش مهم شده است. كمتر با كسي مراوده ميكند. در مقابل محرومان و فقرا در جامعه حساسيت خاصي پيدا كرده است. حتي يك بار در زمستان سردي در خيابان، كتش را به فقيري ميبخشد. پدرش نقل ميكند كه اين كار بارها اتفاق ميافتد و او بسياري از وسايلش را به ديگران ميبخشد. سرودن شعر و كشيدن نقاشي را كنار گذاشته است. به جاي پيگيري آخرين آثار روشنفكري زمان، آخرين سخنرانيها و پيامهاي «آيتالله خميني» را دنبال ميكند. مسئله انقلاب اسلامي در روحش به مسئله مهمي تبديل شده است. حساسيتهاي ديني و مذهبي در روحش و كارهايش، نمود خاصي پيدا كرده است. پس از انقلاب تصميم ميگيرد كه براي كمك به انقلاب آستين بالا بزند. اين است كه همه كارهايش را رها ميكند و با نيت بيل زدن در روستاها به جهاد سازندگي ميرود و راهي مناطق محروم ايران ميشود. اگرچه همانجا با دوستاني از صدا و سيما آشنا ميشود و تصميم ميگيرد از زندگي محرومان و روستاها براي تلويزيون فيلم بسازد. روحيات آويني با آغاز جنگ تحول شگفتي پيدا ميكند. او براي فيلمبرداري با بچههاي جهاد به مناطق جنگي ميرود و روح و فكر او غرق در اوج دوستي و لطافت بچههاي جبهه ميشود. به نماز اول وقت اهميت زيادي ميدهد و خانوادهاش ميگويند كه عميقاً با نماز شب انس دارد. آويني انقلابي ـ پاتوقهايش سالهاي پيش از انقلاب او گوشهاي يا كنجي، تنها در پي انديشيدن است. بي آنكه در حزبي يا تشكلي يا معركهاي حضور يابد. دانشگاه و گالري و كافه و كارگاه را ترك كرده و هيچ جا حاضر نميشود. اما پس از انقلاب در همان سالهاي 57 و 58 به جهاد ميرود. پاتوق اصلياش دفتر تلويزيوني جهاد ميشود. اگرچه بعدها با تأسيس حوزه هنري، پاتوق اصلي آويني و دفتر كارش حوزه هنري است اما او حقيقتاً قلب جبهه و خاكريزها و سنگرهاي آن را بيش از هر جاي ديگري دوست ميدارد. آويني انقلابي ـ دوستانش او دوستان گذشتهاش را ترك كرده و با هيچكدام ارتباطي نميگيرد. اگرچه اكثر دوستان قديمي او نيز ايران را ترك كردهاند و در ديگر كشورها مشغول تحصيلاند. او نزديكترين دوستانش را در جبههها يافته است و «روايت فتح» كانون دوستيهاي ديني او با بروبچههاي انقلابي شده است. در اين دوره هم از همه طيف، دوست دارد به قول خودش به شرطي كه با انقلاب و امام عناد و دشمني نداشته باشند. حتي با منتقدان با مخالفان عاقل، مراوده ميكند. با آنها به بحث و گفتوگو ميپردازد. اما ميگويد، با آنها كه دشمناند هيچ مراودهاي نداريم. حوزه هنري كانون دوستيابيهاي آنان ميشود. از يوسفعلي ميرشكاك تا دكتر محمد مددپور، بهروز افخمي، قيصر امينپور، مسعود فراستي، كيومرث پوراحمد و بروبچههاي روايت فتح و جهاد از مهدي همايونفر و سعيد قاسمي و محمدعلي فارسي تا رضا سلطانزاده و نادر طالبزاده و... همه اينها در دفتر مجله سوره گردهم ميآيند و با او همراه و همكارند. آويني انقلابيـ مطالعاتش مطالعات او از بررسي انديشههاي انقلاب اسلامي آغاز ميشود و بعد به فلسفه اسلامي روي ميآورد. عميقاً به مطالعه در قرآن و تفسير ميپردازد و مطالعه كتب مرجع ديني را دنبال ميكند. اگرچه در اين بين بيش از همه به مطالعه و انديشه در پيامها و سخنان و درسهاي امام خميني (رحمة الله علیه) ميپردازد. انديشههاي امام(رحمة الله علیه) سرلوحه همه مطالعاتش شده است و تماماً سعي ميكند كه افكارش را با بيان و نظر ايشان تطبيق بدهد. تمام آثار گذشتهاش را نيز سوزانده است و ديگر مثل گذشته نه فكر ميكند و نه آنگونه مينويسد. به همه توصيه ميكند كه كتابهاي اخلاق اسلامي را بخوانند. خصوصاً بعد از انتشار كتابهاي اخلاقي امام(رحمة الله علیه)، به تمام آنها كه سير مطالعاتي از او ميخواهند، ميگويد كه كتابهاي رهبر انقلاب را بخوانيد. مثلاً مطالعه كتاب «اسرارالصلوه» امام را به بسياري از نزديكان توصيه ميكند. ------------------------------ شناسنامه آويني انقلابي نام : سيدمرتضي - نام خانوادگي: آويني شغل: فيلمسازي براي صدا و سيما كارهاي اصلي: نويسندگي و سردبيري مجله سوره و توليد برنامههاي روايت فتح، حضور فعال در جبههها محل كار: دفتر تلويزيوني جهاد سازندگي، حوزه هنري، مجله سوره كتابهاي مورد علاقه: قرآن، آثار امام خميني(رحمة الله علیه) چهره مورد علاقه: امام خميني (رحمة الله علیه) گرايش سياسي و اجتماعي: رويكرد انقلابي شديد دارد. دوستان نزديك: دكتر محمدمددپور، يوسفعلي ميرشكاك، بهروز افخمي، مهدي همايونفر، محمدعلي فارسي، سعيد قاسمي، رضا سلطانزاده، نادر طالبزاده، مسعود فراستي و ... ادامه دارد ... |
|||
۲۳:۰۰, ۱۳/فروردین/۹۱
(آخرین ویرایش ارسال: ۱۴/فروردین/۹۱ ۲۳:۴۹ توسط Admirer.)
شماره ارسال: #12
|
|||
|
|||
«مهدي همايونفر» در گفتگوي اختصاصي با فارس
3.با امكاناتي كه «آقا» در اختيارمان گذاشتند روايت فتح احيا شد *فارس:اولين بار كه شهيد آويني را ديديد چه زماني و در كجا بود؟ *درآذر سال 59 با هم آشنا شديم،در آن زمان جواني20 ساله و عاشق كار فيلم سازي بودم به همين خاطر يكي از دوستان مكاني را به نام "جهاد تلويزيون " به من معرفي كرد اما نامي از آويني نبرد، فقط بهم گفته بود گروهي از بچه مسلمان ها آنجا هستند برو آنجا به شما كار بدهند. آن زمان هم منظور از كار، كار كردن و حقوق گرفتن نبود بلكه تلاش و آموختن بود. درآن زمان من به همراه مصطفي دالايي و حاج محمد باقر سه نفري براي كار پيش آقاي خاكبازان كه مسئول جهاد تلويزيون بود همين آقايي كه مدير كل نمايش وزارت شد و هم چنين آقاي حيدريان كه بعدا معاونت سينمايي شد رفتيم و مشغول به كار شديم آقاي حيدريان و خاكبازان از دمستان مشترك ما بودند . وقي وارد گروه شديم ديگر بچه ها گفتند ما هم چند ماهي است كه به جهاد تلويزيون آمدهايم و قبل از اين شخصي به اسم " آويني " نه به عنوان مسئول بلكه عملا محوريترين عنصر فيلمسازي جهاد تلويزيون بوده است. خلاصه دوستان گفتند اگر ميخواهيد كاري انجام دهيد بايد با آقاي آويني صحبت كنيد، گفتيم صحبت ميكنيم! رفتيم در اتاق شهيد آويني را زديم. اتاق بسيار كوچكي بود، از سر و روي اتاق فيلم مي باريد. يك جا سيگاري بزرگ پر از سيگار هم كنارش بود و اتاق مملو از دود سيگار، از بس اتاق پر از دود بود به ايشان گفتيم: اگرمي شود بيايد بيرون از اتاق صحبت كنيم. در آن زمان ايشان يك جوان 35 - 30 ساله و بسيار عصبي بود كه از شدت عصبي بودن سيگار پشت سيگار دود ميكرد. با ما كه صحبت كرد احساس كرديم عميقا مهربان است و از ما پرسيد مي خواهيد چه كار كنيد؟ هدف مان را توضيح داديم. در جواب گفت: خوب است ما اينجا كسي را نداريم، بياييد كمك كنيد. من به ايشان گفتم ميخواهم وارد كارهاي داستاني شوم كه در جواب گفت: حالا بيا كمي مستند كار ميكنيم اگر خواستي بعدا وارد فيلم داستاني مي شويد. اين شروع آشنايي ما بود تا اينكه وارد اين مجموعه شديم. *فارس: فيلم هايي كه شهيد آويني قبل از اين ديدار ساخته بود را نگاه كرده بوديد؟ * خير.2 ماه قبل از آن ديدار جنگ شروع شده بود وبه خاطر علاقه شخصي ما با يكي از دوستانمان به جبهه رفته و مقداري فيلم تهيه كرده بوديم،. شهيد آويني هم از آشنابودن ما با فضاي جبهه خوشحال شد بعد ها فهميديم كه ايشان چه آثاري را ساخته وخود به جبهه هم رفته بود. او يك اكيپ مختص به خود داشت مثل سهيل نصيري و دو سه نفر ديگر كه با ايشان محشور بودند و با عصبانيتش ميساختند چون ديگران حاضر نبودند به سادگي با او بسازند. ما در همان جلسه آشنايي به اين نتيجه رسيديم كه ميتوانيم با او كار كنيم. قبل از جنگ كار خوبي به نام " خان گزيدهها " را ساخته بود، آقاي آويني به ما پيشنهاد داد كه اين كار را ادامه دهيم اين وسيلهاي براي آزمون ما و كسب تجربه بود. *فارس:در ديدار اول چه برداشتي نسبت به آقاي آويني در شما ايجاد شد؟ *يك آدم غير قابل تحمل و عصبي. *فارس:پس چطور قبول كرديد با او همكاري كنيد؟ *قرار نشد با او همكاري كنيم بلكه ما مي خواستيم در تشكيلات كار كنيم. شهيد آويني آدم مسلطي بود و ما بيتجربه لذا ترجيح داديم سوالات و مشكلات خود را از اوبپرسيم. *فارس:چرا سراغ شخص ديگري نرفتيد؟ *به اين دليل كه مجموعه جهاد تلويزيون خيلي خاص بود وسال 58 ما به تلويزيون آمده بوديم در آن زمان من دانشجوي سازمان اما فضاي سازمان برايم غيرقابل تحمل بود،چون صدا و سيمايي كه سال 58 تصرف شده بود در يد قدرت افرادي بود كه اسلام و مسلماني را تحمل نميكردند و طيف رژيم شاهي با آن وضع تفكر، حجاب و انديشه بر سر كار بودند و تازه سال60 حجاب تثبيت شد. آنها با دستگاهها كار كردن را بلد بودند اما به شدت از ياد دادن آن به نيروهاي انقلابي پرهيز داشتند. در سال 58 كه ما به يكي از لابراتوارهاي دولتي رفتيم، در حين كار سوالي از متصدي پرسيديم كه به جاي پاسخ با عصبانيت ما را از اتاق بيرون كردند. ما كار علمي انجام نداده بوديم و در حد جوان 20 - 19 ساله بوديم كه ميخواستيم فعاليت كنيم اما نيروهاي قديمي سازمان ما را رقيب سرسخت خود ميدانستند و با ما همكاري نمي كردند. در آن فضا كسي را تحويل نگرفته و به او چيزي ياد نميدادند، يكي از جاهايي كه ميشد كار ياد گرفت همين مجموعه جهاد تلويزيوني بود چون به نام "جهاد " بود. حتي آن دوره بچههاي انجمن اسلامي كه ميخواستند فيلم بسازند به جهاد مي آمدند، سيد محمد بهشتي و طيف افرادي كه با تجربه اندك براي كار مي آمدند در اين مجموعه بودند ودر جهاد بستر مناسب و سالمي را فراهم كردند تا تلويزيون را بتوان اداره كرد. صدا و سيما در اختيار نيروهاي تكنو كرات بود و نمي شد به آنها اعتماد كرد و شرايط سختي بود. امكانات سادهي آن زمان دوربين ساده فيلم برداري مثل دوربين ACL ونگارا بودكه حتي ما نميدانستيم چگونه ميشود دوربين را روشن كرد! خلاصه فضاي مناسبي آماده بود تا بتوانيم آموزش ببينيم، در اين فضاي آماده يكي دو نفر خوب كار بلد بودند كه يكي از آنها آويني بود. چرا آويني؟ چون آويني قبل از انقلاب و در سال 54 از دانشكده هنرهاي زيبا فارغالتحصيل شده و آرشيتكت بود و با ادبيات، شعر، فيلم و موسيقي آشنا بود و بعد از انقلاب توبه كرده بود.او از شهريور 58 كار كرده بود و مجموعههاي متعدد مثل خان گزيدهها، شش روز در تركمن صحرا و حقيقت را ساخته بود و روي آنتن رفته بود. در آن زمان كه صحبتش را ميكنم آويني تجربه 30 كار مستند داشت و ما دنبال چنين فردي بوديم كه به ما كار ياد بدهد و در ضمن بچه مسلمان باشد و عصباني بودنش زياد مهم نبود. وقتي با آويني وارد كار شديم، دلسوزانه و استادانه به ما آموزش ميداد. *فارس:در آن مجموعه غير شما چه كساني بودند؟ *آقايان منزوي، سيد محمد جعفري، لطفي، شهيد طالبي، كيهاني، آل داود و يكي دو نفر ديگر. *فارس:اولين كاري كه با خود شهيد آويني انجام داديد چه بود؟ *مجموعهاي در ادامه خان گزيدهها به نام "زالو " كه آن را چهار نفري ساختيم. من و آقايان دالايي وحاج محمدباقر كه بعدهامسعود نقيبي به جمع مان پيوست. شهيد آويني به ما كار با دوربين را ياد داد. *فارس: نوع كار را ايشان انتخاب كرد؟ *گفت از كساني كه توسط خانها مورد ظلم واقع شدهاند تصوير بگيريد و با آنها صحبت كنيد، بعد بياييد پاي ميز مونتاژ من به شما كمك ميكنم كه چه كنيد. ما به استان قزوين و سمنان رفتيم 8 تا 10 قسمت فيلم گرفتيم.آويني كلاس هاي آموزشي برايمان ميگذاشت و اين يك فرصت مغتنم براي ما بود. اين پروسه كوتاه مدت بود و ما به دليل جوان بودن و اشتياق زياد با هم شبانهروز كارميكرديم و شب ها به خانه نميرفتيم، طبيعتا سريع با هم محشور شديم. متاسفانه بين طيف جديدتر كه آمده بودند با طيف قديمي دو دستگي ايجاد شد و طيف جديد يعني آقاي خاكبازان و دوستانش و دسته ديگر طيف مرتضي آويني بودند كه برنامههاي اصلي را در دست داشتند. *فارس:طيف مرتضي آويني چه كساني بودند؟ *خود مرتضي آويني، سهيل نصيري، حميد منزوي و... عدهاي هم بيطرفانه كار ميكردند مثل آقايان كيهاني، دانه باش و آل داوود . *فارس:مشكل چه بود؟ *سر نحوه اداره گروه مشكل داشتند، ظاهرا آقاي خاكبازان و همراهانش فكر ميكردند كه مرتضي انحصار طلبانه كار ميكند، خودش برنامه ميسازد و مونتاژ ميكند وزير بار مديريتي آنها نميرود. آويني كاري را كه فكر ميكرد درست است انجام مي داد. ديگران اگر ميخواستند از او كار ياد بگيرند، يادشان ميداد اما اگر ميخواستند از او سواري بگيرند، سواري نميداد او آدم خاص خودش بود. خرداد 60 آقاي خاكبازان و دوستانش رفتند و ما مانديم. ما از مرتضي آويني حرف شنوي بيشتري داشتيم، ميدانستيم كه او كار خود را خوب بلد است. از بچه هايي كه ماندند يك عده با نظر مرتضي آويني در گروه روايت فتح كارهاي جنگ را انجام مي دادندبعضي ديگرهم كارهاي غير جنگ رابر عهده گرفتند. *فارس:پيشنهاد توليد روايت فتح با كه بود؟ *روايت فتح سابق يك مجموعه به اسم "حقيقت " بود كه كار بسيار زيبايي از آب در آمد.11 قسمت آن تا بعد از عمليات طريقالقدس (دي يا بهمن 60) با عنوان حقيقت پخش شد. سال 60 اين برنامه به اتمام رسيد و برنامههاي ديگري باعنوانهايي مثل با "شير مردان خدا " و...پخش شد . تا عمليات والفجر 8 سال64 انجام شد و 5 گروه كه محصول دوره آموزشي مرتضي آويني بودند و به كار فيلم سازي و مستند سازي كاملا مسلط شده بودند آن قدر تصاوير بينظير ساختند كه موجب شد از اين پس مرتضي مشعوفانه برنامه روتين بسازد. مستند بي نظيري در عيد 65 ساختيم كه از تلويزيون شبكه يك پخش شد و مورد استقبال همه قرار گرفت و اين سبب شد كه تلويزيون يك برنامه روتين از ما بخواهد . اوايل سال 65 با مواردي كه از جريان عمليات والفجر 8 گرفته بوديم برنامهاي با نام "روايت فتح " كه تمام پيشنهادش از طرف آويني بود ساختيم. *فارس:مرتضي اين اسم را از كجا آورده بود؟ *مرتضي آويني قبل از انقلاب شاعر بود اما شعرها يش را منتشر نكرده بود او نويسنده هم بود وبرالفاظ و واژه ها بسيار مسلط بود. بعدها در سال 69 - 68 براي ساخت مجموعهاي به لبنان رفتم كه در مورد صدور انقلابمان به كشورهاي ديگر فيلم بسازيم، پس از پايان كار خيلي فكر كردم كه چه نامي بر روي كار بگذاريم. ازمرتضي خواستم كه اسمي را تعيين كند در جواب گفت: نمي شه كه تا آخر به ما تكيه كني، در آخر به اسم "رايحه انقلاب " رسيدم . ديگه فكر كرديم شاهكار است، برنامه در مرحله تيتراژ گذاري بود كه مرتضي پرسيد اسم آن را چه گذاشتي؟ گفتم: رايحه انقلاب؛ سري تكان داد و گفت: ميشد اسم بهتري هم بگذاري؛ گفتم: مرتضي من كه بارها از تو سوال كردم اما هيچي نگفتي، حالا بگو ببينم اسم بدي است؟ خيلي بي ميل گفت: نه حالا. مرتضي خيلي خوش خط بود، همه هنرها را داشت. فرداي آن روز كه قرار بود تيتراژها را بنويسد و بياورد ديدم اسم آن را بزرگ نوشته " نسيم حيات " عنوان زيبايي بود، شما اگر اين دو واژه رابا هم مقايسه كنيد ميبينيد اين دوتفاوت زيادي دارند. *فارس: به چه چيزي شك مي كرديد؟ *دراين كه به چنين دركي از ملكوت رسيده باشد و اين همان چيزي بود كه ديگران هم بعدها در اين مورد زياد شك كردند. شما متنهاي آخر او را بخوانيد، فكر كنيد راست ميگويد! ببينيد باور ميكنيد كه اينها را ديده باشد و حال حرفش را ميزند؟ گاهي كسي شعرميگويد، تعابير شاعرانه به كار ميبرد وهرچه ميخواهد ميگويد اما شخصيتي مثل امام كلام دروغ از او صادر نشده، هرچه گفته راست است. بعضي ازكلامهاي امام را كه ميخوانيم ميگوييم اگر اينها راست باشد يعني چه؟ پس ما كجا هستيم؟ فرض كنيد گفتههاي مرتضي آويني راست است بعد ببينيد چه چيزهايي را ميتواند ديده باشد. *فارس: آيا ميشود فرض كرد كه راست نيست؟ *خير - من پس از جنگ به يكسري چيزها شك كردم و تا يك سال قبل از شهادتش اين شك برايم باقي بود. عالم شعر عالم ديگري است. مقام معظم رهبري فرمودند: اگر بگوييم اوج غزل سرايي توسط كيست؟ جواب صائب است. اما ما چنان با غزلهاي حافظ مست ميشويم كه آدم باور نميكند كه غزل سراي خوبي نيست در مقايسه با صائب . علت چيست؟ اين بخاطر عمق ملكوتي است كه حافظ دارد، مرتضي هم چنين بود. *فارس:مخالفان آويني چه كساني بودند؟ *اينها از همان دسته اي بودند كه اين برداشت را نداشتند،كه نگاه مرتضي به دنيا وجنگ يك نگاه صادقانه و متفاوت است نه اينكه آن را نديده باشد. مثلا وقتي با يك عارف ناشناخته صحبت ميكنيد و به شما ميگويد فلان ذكر را بگو، شما نميتوانيد بگويد كه چه شهودي ديده است چون بيان شهودي كه داشته به درد كسي نميخورد. اما وقتي قرار است چيزي را بگويد، مي گويد و به آن حرفي كه ميزند ايمان دارد. جملات تكان دهنده دو سه برنامه آخر مرتضي از جمله دعاي آخر برنامه ششم را ببينيد. آخرين جملات اين است: "اي عشق، اي شهيد، اي آنكه به كرانه ازلي و ابدي وجود برنشستهاي دستي برآور ما قبرستان نشينان عادات سخيف انساني را بركش " تعابيرعجيبي به كار ميبرد كه يا بايد بگوييم صرفا شاعرانه است تنها چيزي كه با آن قابل قياس است شعر حافظ است، ديگران هم اين كلمات را گفتهاند اما فقط شعر حافظ است كه ماندگار است. *فارس: چرا بعد از اتمام جنگ توليد روايت فتح متوقف شد؟ *در يك مقطع خصوصا بعد از رحلت امام فكر كرديم كار ما در زمينه جنگ تمام شده است چون جنگ تمام شده بودو تصورمان اين بود كه فضا دردوره سازندگي قرار دارد و نبايد دردها و مشكلات را به ياد مردم بياوريم. *فارس:يعني صحبت از جنگ از ديد شما براي مردم درد و مشكل ايجاد مي كرد؟ *سال 68 يا 69 مسئولين وقت از ساخت چنين مجموعه ايي خوششان نمي آمد و حتي يكي دوبار پيغام دادند كه اين كار را نكنيد. آقاي فروزش وزير وقت جهاد دولت آقاي هاشمي به ما گفت: زمانه اين حرفها ديگر گذشته شما بياييد ازسازندگي بگوييد. *فارس:شهيد آويني به اين حرف اعتراضي نميكرد؟ *اعتراض كرد اما كاري نميتوانست بكند. ما كارمان را متوقف شده تلقي كرديم تا سال 68 كه فكر كرديم ميتوانيم فضاي روايت را در حزبالله لبنان ببينيم چون احساس ميكرديم همان فضاي جنگ و مقاومت است و درست هم فهميده بوديم،پس به لبنان رفتيم و آن زمان " نسيم حيات " توليد شد. يادم رفت بگويم كه در سال 65 با گروه سازنده روايت فتح خدمت آقا رفتيم، آقا ما را دعوت كرده بود بدون اينكه ما وقت ملاقات خواسته باشيم. در آن جلسه ايشان فرمودند: چه كسي متنهاي روايت فتح را مينويسد؟ از قبل مرتضي گفته بود كه به هيچ وجه نگوييد چه كسي اين متون را نوشته است، ما هم در جواب حضرت آقا كه آن زمان رئيس جمهور بودند گفتيم همين بچهها كه در حضورتان هستند متون را مينويسند. آقا فرمودند: " متنهاي بينظيري است، شبهاي جمعه كه جلسه روساي سه قوه است من به ديگر آقايان ميگويم يا جلسه را زود تعطيل كنند و يا من مي روم پاي تلويزيون و برنامه روايت فتح را نگاه ميكنم ". نميگويم ايشان برنامه را بخاطر متن آن نگاه ميكرد بلكه ميگويم يكي از دلايل مهماش اين بود كه اين حرفها، حرفي نيست كه هر جايي شنيده شود. *فارس:مشكل شهيدآويني با تلويزيون چه بود؟ *مشكل جدياي نبود عليرغم اينكه خيليها آن را بزرگ كرده اند. مسئله اين بود كه معتقد بود محمد هاشمي مثل خيلي از مسئولين فرهنگي نميتواند به خوبي مديريت فرهنگي را اعمال كند، ديگر اينكه آقايون درك نميكردند كه روايت فتح بايد ساخته شود و فضا بار ديگر تكرار شود. من عمدا حرف آقاي فروزش را نقل كردم چون خودش از بچههاي جنگ بود وقتي آن آدمها دركش نداشتند توقع داريد كسي ديگر درك كند. *فارس: مقدمه توليد مجموعه دوم روايت فتح چگونه پيش آمد؟ *سال 70 مرتضي و اطرافيانش نامهاي را براي آقا نوشتند و از اوضاع فرهنگي كشور گله كردند. *فارس:چه كساني بودند؟ *مرتضي آويني، سيد مهدي شجاعي، حسين شريعتمداري(روزنامه كيهان)، ثقفي و... حضرت آقا هم در جوابش نامهاي با دست خط خود نوشتند كه در متن آن گفته بودند: "تا زماني كه شما در ميدان نباشيد چنين اتفاقي مي افتد، چرا ميدان را ترك كرديد؟ كار كنيد، مبارزه كنيد ". در همان مقطع مدتي قبل يا بعدازاين موضوع ما طرحي براي راه اندازي روايت فتح تهيه كرده بوديم و حوالي اين اتفاق بود كه به ما پيغام دادند آقا گفتند: چرا توليد روايت فتح را قطع كرديد؟ يادم نيست چه كسي پيغام آورد اما طرح روايت فتح بعد از جنگ در ذهنمان شكل گرفته بود اما كسي از متوليان امر آن را تحويل نگرفت، طبيعتا ما هم كاري نكرديم. براي بار دوم به ما پيغام دادند كه آقا فرموده اند:چرا روايت فتح را راه نمياندازيد؟ من به مرتضي گفتم بيا به رهبري نامه بنويسيم ايشان تصميم بگيرند و تكليف را روشن كنند. ما وظيفه خود را انجام دادهايم چرا حرص و جوش بخوريم؟ متن طرح روايت فتح و يك نامه را تايپ كرديم و خدمت آقا فرستاديم مبني بر اينكه شنيديم شما پيغام داده ايد كه چرا برنامه روايت فتح قطع شده است اگر اين نقل درست است، ما براي ساخت مجدد اين برنامه آمادهايم، طرح به پيوست را ارسال كرديم. يك هفته هم نگذشت كه از دفتر رهبري تماس گرفته اند و گفتند: شما نامه به آقا نوشته ايد؟ گفتيم: بله. گفتند آقا درپاسخش نامه نوشته اند كه برنامه را راه بياندازيد همچنين نظرات شان را در مورد طرح هم نوشتهاند. ما در ابتدا فكر كرديم شوخي ميكنند به دفتر گفتيم نامه را فاكس كنيد، نامه را فاكس كردند ديديم پايين برگه دست خط خودآقاست و نظراتي در مورد طرح دادهاند. من به آقاي حجازي گفتم چه كنيم؟ گفتند: اول به تلويزيون برويد اگر آنها قبول نكردند به جهاد برويد اگر آنجا هم قبول نكردند به ما بگوييد، گفتم: محمد هاشمي ما را تحويل نميگيرد، وقت ملاقات نميدهد. ايشان گفتند: وقت ميدهد! به دفتر محمد هاشمي زنگ زديم، او وقت داد. فرداي آن روز رفتيم دفترآقاي هاشمي و ايشان گفت: اصلا چرا به رهبري نامه نوشتيد؟ مگر صدا و سيما صاحب ندارد؟ او از دست ما دلخور بود. گفت: برويد شايد بشود در شبكه يك برنامه ايي برايتان بگذاريم. با آقاي فريدزاده، فروزش وكلانتري هم حرف زديم آنها هم از نامه ما به آقا دلخور بودند، خلاصه كار عملي نشد. ما هم بخاطر اين نامه خيلي دل و جرات پيدا كرده بوديم. به آقاي حجازي زنگ زديم و جريان را گفتيم. ايشان گفت: نامه بنويسيد و موضوع را مطرح كنيد، نامه نوشتيم كه ما با جهاد و تلويزيون صحبت كرديم اين امكان وجود ندارد كه برنامه توليد شود اگر ميخواهيد اين برنامه ساخته شود امكانش را فراهم كنيد. آقاي حجازي يك هفته بعد دوباره زنگ زد كه براي توليد چه چيزهايي مي خواهيد؟ گفتيم: پول، گفت: آقا با آن مقدار كه خواستيد موافقت كردند شما حساب باز كنيد به حسابتان واريز ميشود. هر چه ميگذشت ما با اين ماجرا درگيرتر ميشديم. يعني آخر سال 71 روايت فتح بعنوان يك تكليف برگردن من و مرتضي قرار گرفت. حداقل نامههاي ما دو نفر اين ماجرا را پيش برده بود و ما را ملزم كرده بود كه اين كار را انجام دهيم.بعد از كارشكني هاي محمد هاشمي در صدا و سيما، اواخر 71 با پول و امكاناتي كه آقا در اختيارمان گذاشتند شروع به كار كرديم و به فاصله چند ماه بعد هم مرتضي شهيد شد. *فارس:در مورد رابطه شهيدآويني و حوزه هنري بفرماييد. شما در حوزه هنري با ايشان بوديد؟ *مرتضي زودتر از من يعني در سال 69 به حوزه رفته بود. بعد از رفتن سيد محمد آويني از مجله سوره، شهيدآويني مسئوليت اين مجله را پذيرفت وهمزمان آقاي زم به مرتضي گفته بود مسئوليت كار واحد تلويزيوني و فيلمسازي را در حوزه هنري بپذيرد اما مرتضي قبول نكرد و در جواب گفته بود وقت نمي كنم بالاخره با اصرار زياد قبول كرده بود، به من پيشنهاد داد كه براي اداره آن واحد به كمكش بروم. من هم چون آن موقع كار خاصي نداشتم به عنوان قائم مقام او در حوزه مشغول به كار شدم. *فارس: در حوزه چه مشكلاتي وجود داشت؟ *مشكلات حوزه كمتر بود به جهت فهم آقاي زم از مسائل فرهنگي اما اساسا مديرمجموعه با رويكرد مرتضي موافق نبود. *فارس:اين رويكرد شهيدآويني چه بود؟ *زندگي شهيد آويني داراي سه دوره مي شود، دوره اول از تولد تا انقلاب اسلامي، دوره دوم زندگي مرتضي از انقلاب تا رحلت امام و دوره سوم از رحلت امام تا شهادت كه سايرين فكر ميكردند او در اين دوره روشنفكر شده است چون با روشنفكران محشور بود. در آن زمان حمايت از فيلم "نياز " داوودنژاد و فيلمهاي پور احمد را تحليل ميكرد و از كارهاي آنها تعريف ميكردو معتقد بود سينماي اينها درست است و با دوستاني كه غالبا بچه مسلمان بودند، بعنوان فيلمساز مخالف بود. ميگفت: اينها فيلم سازي بلند نيستند. *فارس:تعريف شهيد آويني از سينما چه بود؟ * ايشان ميگفت سينما موجوديتي يك پارچه است كه فرم و محتوا با هم آميخته است شما بايد به فهمي از تصوير رسيده و درعين حال فهمي از عالم داشته باشي تا وقتي آن را در اين قالب ميريزي چيزي از آب درآيد. هم چنان كه شاعر غير مسلمان داريم، شاعر مسلمان هم داريم. فيلمساز مسلمان داريم، فيلمساز غيرمسلمان هم داريم. به اعتقاد مرتضي فيلمساز مسلمان خيلي كم داشتيم. خيلي از دوستاني كه الان در قيد حيات هستند و سمتهايي دارند به شدت با مرتضي مخالف بوده و علت مخالفتشان هم همين حرف اوبود كه ميگفت: شما فيلم ساز نيستيد. مثلا به مجيدي ميگفت تو فيلم ساز ميشوي، چه زماني! تازه اوآن زمان فيلم اولش (بدوك) را ساخته بود. اما در عين حال به خيلي از بچه مسلمان هاي آن مقطع ميگفت: شما فيلم ساز نيستيد و بيخود زحمت ميكشيد. آنها با مرتضي خيلي مخالف بودند و خيلي هم سروصدا مي كردند. علت بخشي از مخالفت ها اين بود و بخش ديگرش حسادت بود. خيلي از اين بچه مسلمانها بودند كه مثلا مرتضي ميگفت: من پشت سر فلاني نماز ميخواندم اما او در عرصه سينما نميتواند كار كند و فيلمساز نيست. *فارس:شهيد در اواخر عمرشان به قم مي رفتند و تدريس سينما براي طلاب داشتند، آيا ايشان اعتقادشان اين بود كه يك فيلم ساز مسلمان بايد حتما يك روحاني باشد؟ *خير- آويني در مقطع سالهاي 69 تا 72 واقعا مثل آدمي شده بود كه فكر ميكرد داره ميره و بايد همه تلاش خود را بكند كه يك اثرازخود درهرجايي بگذارد. هر كاري را ميپذيرفت، از نوشتن نريشن برنامههايي در مورد امام حسين تا نوشتن مقاله يا سخنراني در مورد مرگ يا دبيري جشنواره فجر و خيلي از كارهاي ديگر... يكي از اين كارها هم تدريسش در قم بود. *فارس: بعضي ها عنوان مي كنند كه شهيدآويني در اين اواخر تصميم بر ساخت فيلم داستاني داشته است، آيا اين مطلب صحت دارد؟ *يكي از شبهاي آخر حياتش كه با هم بوديم چون ما جلسات مستمر با هم داشتيم و كارها را بررسي ميكرديم. يك شب تا ساعت 2 نيمه شب خانه آقاي رجبي معمار بوديم، آقاي رجبي معمار به ايشان گفت: مرتضي نمي خواهي كار داستاني انجام دهي، نگفت سينمايي. مرتضي گفت: اگر امكانش فراهم شود انجام ميدهم اما مرتضي به شدت درگير بود. همين زمان كه حرفش را ميزنيم او سردبير سوره بود، مقالات متعددي مينوشت و ميخواست 3 - 2 كتاب بنويسد مثل آدمي شده بود كه بهش گفته بودند دارند پرونده ات را جمع مي كنند هر كاري مي تواني انجام بده. او در طول دوران حياتش خيلي كم ميخوابيد گاهي من ميديدم سه شبانه روز بيدار است .خودش ميگفت اگر شب يك ساعت بخوابم، برايم كافي است. او قبل از انقلاب هم همين طور بود اگر كار داشت كه اصلا نميخوايبد. يك شب هاي عمليات كربلاي 5 كه با هم بوديم، من حالم خوب نبود. گفتم من در سنگر ميخوابم. مرتضي گفت: پس ما به فيلمبرداري ميرويم. با مصطفي دالايي به فيلمبرداري رفتند. بهش گفتم براي نماز صبح مرا بيدار كن. براي نماز بيدارم كردند، نماز را خوانديم. يكدفعه مرتضي گفت: بريم؟ گفتم: مگر نميخوابي؟ گفت: نه. اصلا خواب براي اين آدم معنا نداشت، بدنش عادت كرده بود خسته و كلافه نميشد. *فارس:شيرين ترين و خاصترين خاطره شما از شهيد آويني چيست؟ *دوران طولانياي كه با هم بوديم دوران خوشي بود، ما از سال 59 با هم بوديم ،او مثل پدري بود كه به فرزندش درس ميداد. يكي از شيرينترين خاطراتم مربوط به كربلاي 5 است، تنها خاطره مشترك حضورمان در خط مقدم است، مرتضي كم به جبهه ميآمد. جايي كه آمد و ما خيلي تعجب كرديم عمليات كربلاي 5 بود . من و او با هم در يك اكيپ بوديم، شبهايي كه با هم بوديم خيلي شيرين بود. اين آدم با آنچه كه در شهر مي ديديد هيچ فرقي نداشت، با آرامش كار ميكرد. ما فيلم ساز بوديم فرمانده كه نداشتيم بايد خودمان تصميم ميگرفتيم فكر ميكرديم كجا بخوابيم كجا نرويم؟ كجا تركش ميخورديم و ... در تمام اين مواقع مرتضي تابع بود. اگر سوال ميكرديم جواب ميداد. او مثل يك عنصر معمولي در كمال آرامش با ما ميآمد. آرامش او از جنس عصبانيتش در سال 60 نبود. هر چه از 64 به بعد مي آمديم آرامش در عمق وجود او بيشتر موج ميزد. *فارس:آخرين بار كه مرتضي را ديديد چه زماني بود؟ *يكي دو روز بعد از خاطرهي صحبت در مورد فيلم سينمايي، يعني روز 19 يا 18 فروردين كه داشت به فكه ميرفت. به من گفت: تو ميآيي؟ گفتم:نه چون درگير كارهاي اجرايي از جنس ديگر بودم. گفت: به نظرم خوب است كه به فكه بيايي.اما من نرفتم. *فارس:امروز حسرت نميخوريد كه نرفتيد؟ *چرا نمي ميخورم! كساني كه با مرتضي بودند ميدانند چه عنصر بينظيري بود. بلا تشبيه مرتضي ميگويم ،فكر كنيد كسي باشد كه با منصور حلاج زندگي كرده است و حالا او نيست! *فارس:چقدر سعي كرديد به تفكر مرتضي نسبت به مستند نزديك شويد؟ به همين جهت كه عرض كردم شدني نبود. بعدها فهميدم كسي كه قبلا ملكوت را نديده باشد نميتواند اين چيزها را بگويد. كسي كه عالم حافظ را نديده و تفنني شعر ميگويد بعضي هم خوششان ميآيد ولي اين حقيقت شعر نيست . مرتضي مطالبي كه مي گفت كمتر كسي ديده است. چمران هم همين طور، چيزهايي ميگويد كه آدم باور نميكند. گويي شعر ميگويد. شعر به معني بازي با كلمات، مرتضي با كلملات بازي ميكرد و مطالب را طوري عنوان ميكرد كه هر كسي مثل او نمي تواند بگويد و حقيقتي كه مرتضي ميگويدچيز ديگر بود. *گفتگو از حسين پور محمد ادامه دارد ... |
|||
۲۰:۰۱, ۱۵/فروردین/۹۱
(آخرین ویرایش ارسال: ۱۵/فروردین/۹۱ ۲۰:۰۷ توسط Admirer.)
شماره ارسال: #13
|
|||
|
|||
يوسفعلي ميرشكاك
4.خانم زهرا(سلام الله علیها) گفت: با بچه من چه كار داري؟ من يكي وقتي سر چند شماره از مجله سوره نامه تندي به سيد نوشتم كه يعني من رفتم و راهي خانه شدم. حالم خيلي خراب بود. حسابي شاكي بودم. پلك كه روي هم گذاشتم «بي بي فاطمه» (صلوات الله عليها) را به خواب ديدم و شروع كردم به عرض حال و ناليدن از مجله، كه «بي بي» فرمود با بچه من چه كار داري؟ من باز از دست حوزه و سيد ناليدم، باز «بي بي» فرمود: با بچه من چه كار داري؟ براي بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارك «بي بي» شنيدم، از خواب پريدم. وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اينكه نامه اي از سيد دريافت كردم. سيد نوشته بود: «يوسف جان ! دوستت دارم. هر جا مي خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي خواهي بكني، بكن! ولي بدان براي من پارتي بازي شده و اجدادم هوايم را دارند» ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از رسيدن نامه ات خبر پارتي ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب ديده بودم. --------------------------- حضور میرشکاک در برنامه ی راز و این هم لینک دانلود برنامه ی راز با حضور یوسفعلی میرشکاک : ( بسیار بسیار زیباست این برنامه! ) لینک مستقیم ادامه دارد ... |
|||
۱۷:۱۲, ۱۶/فروردین/۹۱
(آخرین ویرایش ارسال: ۱۷/فروردین/۹۱ ۱۱:۱۲ توسط Admirer.)
شماره ارسال: #14
|
|||
|
|||
نادر طالب زاده
5. گفت و گوی فارس با نادر طالب زاده : معرفی : «نادرقلی طالب زاده اردوبادی» معروف به نادر طالب زاده، متولد 1332 تهران، فارغ التحصیل رشته ادبیات از دانشگاه «راندولف میکن» و رشته کارگردانی سینما از دانشگاه «کلمبیا» است. با وقوع انقلاب اسلامی در 1357 به ایران بازگشت و شروع به ساختن فیلم های کوتاه مستند کرد. در 1359 به سیمای جمهوری اسلامی ایران پیوست و همزمان به تدریس در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی نیز پرداخت. در 1376 به مدیریت این مرکز رسید و مدتی نیز سرپرستی اداره تحقیقات و مطالعات سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را برعهده داشت. آخرین سمت اجرایی وی مدیر کل تامین برنامه های خارجی معاونت سیمای ایران بود. طالب زاده در کنار سمت های اجرایی خود تاکنون مجموعه های مستند: "ساعت 25(در آمریکا) "/ "خنجر و شقایق(در بوسنی) "/ "رویش در آتش(در صربستان) "/ بیداد خاموش(در آلمان) "/ "ره آورد هند(در هندوستان) "/ "جهان در انتظار(اروپا) " مجموعه تلویزیونی "بشارت منجی " و " فیلم سینمائی مسیح " اشاره کرد. حاج نادر از جمله افرادی است نزدیکی برادرانه ای با شهید«سیدمرتضی آوینی» داشته که این رابطه در جریان ساخت مجموعه «خنجر و شقایق» به اوج خود رسید. سید مرتضی آوینی آخرین سال حیات خود را به نبردی مظلومانه برای پخش مجموعه خنجر و شقایق از صدا و سیما گذراند و از تمامی آبرو و حیثیت خود برای انتشار کامل ساخته آقای طالب زاده مایه گذاشت. پاتوق کتاب برای آشنایی بیشتر با شهید آوینی، گفتگوی خبرگزاری فارس با طالب زاده را در این سایت منتشر می کند. امید که این مصاحبه به شناخت بیشتر سید شهیدان اهل قلم کمک کند: * آشناییتان با شهید آوینی از کجا آغاز شد؟ *طالب زاده: شاید بتوان گفت آشنایی من با مرتضی از فیلمهایش، مجموعه کارهای تلویزیون جهاد و روایت فتح آغاز شد. یعنی قبل از این که خودش را ببینم، کارهایش را دیدم. من سال 57 از آمریکا آمدم و فیلمهای ترکمن صحرا، خان گزیدهها، حقیقت و ...را که مرتضی در سال های اولیه انقلاب ساخته بود، به مرور زمان دیدم. به عنوان یک مستندساز که همیشه خودم را "مستندساز دانشجو " میدانستم، وقتی این فیلمها را دیدم با آن برشها و متن و آن صدا، احساس کردم که کار برایم تازگی دارد، حس میکردم این فیلم زنده است و دارد از "روح " و با "روح " حرف میزند. *چه بخشی از فیلمها برایتان جالب بود؟ **طالب زاده: همه اجزای فیلم برایم جالب بود. ببینید شما وقتی از یک اثر هنری خوشتان میآید و یا اینکه اگر گلی به چشم شما زیبا میآید، همه اجزا، از رنگ، جنس و بوی آن گل را زیبا میبینید. لذا همه اجزای آن مستندها کامل و فوقالعاده موفق بود. میدانید که بنیاد تحصیلاتی مرتضی اصلاً مستندسازی نبود، بلکه او در دانشگاه، "هنر و معماری " خوانده بود و در زمینههای نقاشی، خوشنویسی، شعر و داستاننویسی کار کرده بود. او در کل معمار بود و فیلمسازی کار نکرده بود، فیلمسازی را در انقلاب یاد گرفت. برای اینکه در این زمینه هیچ مستندسازی نمیخواست کار کند. فیلمهای ایشان، یک جور تأییدیه انقلاب اسلامی از زبان یک هنرمند بود. به ویژه برای ما که از آن طرف دنیا آمده بودیم خیلی کمک میکرد تا انقلاب از منظر یک هنرمند موفق و مدرن، برایمان دوباره تفسیر شود. اولین مستندهایی که دیدم، در رابطه با جنگ هم نبود. در مورد مشکلات مردم ایران در اقلیمهای مختلف بود و سبک کاملاً جدیدی داشت. یعنی تدوینی بود بر اساس آنچه که بعدها به آن " مستند اشراقی " میگفت. این که گفته شد "مستند اشراقی " عبارت کاملاً درستی بود. به معنای واقعی یک کار خلاقه ی روحانی ( spiritual ) بود. کاری که بر اساس حضور و یک روحانیت خاص شکل گرفته بود. مرتضی کسی است که به لحاظ عبادی و سلوکی حضور دارد. این فرق مرتضی با بقیه بود. شما میبینید بعضی از افراد با بقیه متفاوتند و یک جذابیتی دارند. برای این است که کاملتر هستند و در "حال " زندگی میکنند. آوینی اینگونه بود و این ویژگی در آثارش نیز مشاهده میشد. اثر آوینی یک مستند عادی نبود و حتماً تفکری پشت آن بود. البته یک مقدار هم خشن بود. یعنی مثل مستند شبکه الجزیره یا BBC شسته رفته نبود. به نظرم یک مقدار عمداً خشن بود و این خشونت، آن هم در تدوین اثر، برای من که حداقل 4 سال در 3 دانشگاه مختلف درس خوانده بودم، خیلی جذابیت داشت. آوینی بیشتر اوقات پشت دوربین نبود و افراد دیگری حضور داشتند که خودش آنها را آموزش داده بود. به آنها آموخته بود که به چه نحوی به موضوع نگاه کنند، با چه لنزی تصویر بگیرند، به آنها آموخته بود که فطری به ماجرا نگاه کنند. البته این خیلی سخت است که بخواهد به افرادی که میخواهند بروند داخل صحنه، این زاویهها و عمق میدانها را تأکید کند؛ اما به هر صورت فیلمبرداری آنها هم با موفقیت همراه بود. * همان زمان هم این نظر را داشتید؟ **طالب زاده: بله. به نظر من در این شیوه، «فیلمبردار» دیگر دیده نمیشد. شما در یک اثر موفق تنها اجزایش را نبینید، کلیت آن را در نظر بگیرید. فراموش کنید که فیلمبرداریاش خوب است یا بد، شما باید کلیت آن را بگیرد. البته در بعضی از مواقع فیلمهای آوینی متریال قوی هم نداشت. یعنی میدیدیم که یک صحنه بسیار عادی است و به تنهایی خیلی چیز زیادی برای گفتن ندارد؛ ولی آن فیلمبردار با آن نیتی که تصویر را گرفته بود و متنی که مرتضی براساس تعابیری که الهام گرفته بود برای آن اثر به کار میبرد، خیلی زیبا بود. تا آنجا که من خبر داشتم آوینی تدوین اولیه فیلمهایش را انجام میداد و بعد دوباره آن را تدوین نهایی میکرد که خیلی هم سخت بود. سپس در خلوت شب متنهای فیلمش را مینوشت. *چرا میگویید تدوین مستندهای شهید آوینی بعضا خشن بود؟ **طالب زاده: اول بگذارید درباره واژه " خشن " که هشت، ده سالی است در فرهنگ اصطلاحات روزمره ی ما دچار آفت سیاست زدگی شده و بار منفی گرفته توضیحی بدهم. اگر گفتم تدوین فیلم های مرتضی خشن بود، منظورم اصطلاح فنی یی است که در عوالم تدوین به آن می گویند ![]() *مقداری مصداقیتر در مورد این خشونتی که اشاره کردید، صحبت کنید. *طالب زاده: چنانچه بیشتر گفتم، وقتی ما میگوییم خشن، منظور خشونت در کادر نیست. فیلمها به صورت یک برش اولیه بود، "fin cut "نبود، "rough cut "بود. کارهای مستند آوینی مثل لباسی است که یک طرح ساده دارد و در طراحی آن، خیلی دستکاری نشده باشد. لباسی که از پشم یا نخ کتان خوبی بافته شده و با رنگ طبیعی درست شده که پاک نمیشود. لباسی که خوب دوخته شده، ولی ظرایف دیگری ندارد و فقط یک لباس راحت خوب است. کارهای مستند ایشان از همین جنس بود. جنس خوبی داشت. با یک برش عالی که نشان میداد کسی با یک فکر خوب، پشت این برش حضور دارد. همیشه باورم این بوده که در خلق یک اثر با صلابت و ماندگار، شرط لازم، سادگی در بیان هنری است. صریح، ساده و چه بسا نه چندان در بند ظریف کارهای زیبا شناختی برای رسیدن به بیانی با صلابت. من خیلی جذب این نوع کار شدم. یعنی شاید یکی از چیزهایی که من را در سلوک معنوی خودم بعد از انقلاب هدایت کرد این بود که قبل از این که شخصیت آوینی را ببینم، اثرش من را جذب کرد. زمانی که از آمریکا آمدم، از اسلام شناختی نداشتم و تنها امام برایم همه چیز بود. بعد از امام، تازه شروع کردم به مطالعه درباره اسلام که حالا این اسلام چیست؟ دو سه سالی طول کشید. در این مدت آثار و صدای آوینی خیلی روی من تأثیرگذار بود. در عین حال هر مستندی که میساختم در مورد انقلاب اسلامی بود؛ ولی کار در مورد اسلام برای من چند سالی طول کشید. او برای من مثل یک علامت راهنمابود، قبل از این که اصلاً او را ببینم. *شهید آوینی که اسمی از خودشان در فیلمهایشان نمیآوردند، پس چگونه با ایشان آشنا شدید؟ *طالب زاده: من سال 58 یک فیلم مستند در تلویزیون به نام " واقعیت " ساختم که در رابطه با گروگانگیری بود. آن موقع من در ساختمان تولید شبکه یک بودم و ایشان در ساختمان دیگری حضور داشتند. تصادفاً یکی دو بار همدیگر را آنجا دیده بودیم، ولی همدیگر را نمیشناختیم.تا این که در زمان جنگ سال 1362، طی عملیات آبی-خاکی خیبر، فیلمی ساختم به نام " والعصر ". والعصر سال 1363 به نمایش درآمد که به صورت 35 میلیمتری فیلمبرداری شده بود و به ماجرای پروژه عظیم مهندسی جنگ، یعنی احداث جاده ی 13 کیلومتری سید الشهداء(علیه السلام) در دل مرداب های هور، طی عملیات خیبر می پرداخت . خودم هم فیلمبرداری کرده بودم. ایشان این کار را دید و بنای آشناییمان از آنجا شروع شد. بعد از آن دیگر با هم ارتباط داشتیم. * اول او آمد سراغ شما یا شما به دیدار او رفتید؟ **طالب زاده: درست یادم نیست، طبیعتاً من به دیدار او میرفتم. ایشان آنقدر درگیر بود که من تا مدتها نمیدانستم کجا حضور دارد. من در " پشتیبانی جنگ جهاد " که یک مرکز تولید فیلم در میدان انقلاب بود، فیلم میساختم. ایشان فیلم والعصر را دید، این فیلم تنها مستند 35 میلیمتری بود که تا سال 65 یا 66 ساخته شده بود. آقای سهیل نصیری که شوهر خواهر ایشان بودند در این فیلم به من کمک میکردند. این مسئله هم باعث ارتباط بیشتری بین ما میشد. والعصر یک نقطه اتصال بود. ولی در کربلای 5 بیشتر نزدیک ایشان بودم. شب قبل از عملیات هر دو همزمان به مقر حضرت مصطفی(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) رسیدیم. بعد از شهادت دو سه نفر از دوستان ایشان، من باز هم با ایشان بودم. * مقر حضرت مصطفی(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) در کدام منطقه قرار داشت؟ **طالب زاده: مقر حضرت مصطفی(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) یک جایی بود نزدیک شلمچه. جایی که قبلش سایت موشکی ایران بود، برای استتار آن سایت، اطرافش نخلهایی هم زده بودند و خیلی یادم نیست که چه چیزیهای دیگری داشت. *این مقر متعلق به سپاه بود یا جهاد؟ **طالب زاده: فکر میکنم متعلق به ستاد پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد بود. ما برای عملیات کربلای 5 به آنجا رفتیم. ولی با هم کار نمیکردیم. من فیلم 35 کار میکردم و ایشان هم کارهای 16 میلی متری خودش را انجام میداد. در اواخر جنگ، آقای آوینی کلاً از تلویزیون آمدند بیرون و به همراه دیگر همکاران در واحد تلویزیونی حوزه هنری جمع شدند؛ من آن موقع در جهاد بودم. سالهای 59، 60 و 61 من سه تا فیلم برای تلویزیون ساختم. یک فیلم در مورد گروگانگیری ساخته بودم که نصفش در آمریکا فیلمبرداری شده بود. تابستان1359یک فیلم در رابطه با خوزستان ساختم، دو هفته قبل از جنگ بود. فیلمی درباره تقسیم اراضی فئودال های فراری توسط هیات واگذاری زمین به کشاورزان ساکن در نوار مرزی ایران و عراق. سه چهار ماه اول جنگ هم فیلم دیگری ساختم به اسم «شوش» که در رابطه با جنگ بود. بعد هم آمدم پشتیبانی جنگ جهاد که تا پایان جنگ آنجا بودم، بعد از آن هم به حوزه هنری رفتم. بعد از جنگ خواستم فیلم مسیح را به روایت«انجیل بارنابا» بسازم. یک مدتی با آقای آوینی در این مورد صحبت داشتیم و حدود یک سال و نیم با ایشان روی این موضوع کار کردیم. ایشان در واقع زمینهای شد برای ساخت سریالی که فکر میکنم تا 3 ماه دیگر آماده پخش شود. در همان زمان فرصتی پیدا کردم که به امریکا بروم. با طرحی که ایشان داد و آقای زم پشتیبانی و حمایت کرد، عازم آمریکا شدم و یک مجموعه ساختم به نام "ساعت 25 " که در واقع پیشبینی فروپاشی آمریکا بود. همکاری نزدیک من با آقای آوینی با آن کار شروع شد. یعنی در یک جا بودیم و کارها زیرنظر ایشان انجام میشد. بعد از آن مجموعه مستند " خنجر و شقایق " بود که در 10 قسمت آماده شد و در این کار کاملاً با هم در ارتباط مستقیم بودیم. من با آقای رضا برجی و محمد صدری (بچههای جهاد و روایت فتح سابق) به یک سفر رفتم و آن 10 قسمت را ساختیم. آن کار را مونتاژ کردم. متنهایی را آماده کردیم و آقای حسین بهزاد هم یک سری کارهای نوشتاری رویش انجام داد که البته بعد از آن شهید آوینی بر اساس دیدگاه عرفانی و اشراقی یی که داشت کلاً یک متن نهایی با شکوهی نوشت و نام آن مجموعه شد " خنجر و شقایق ". برای آن مجموعه در زمان پخش اتفاقاتی افتاد که با برخورد غیورانه آقای آوینی رو به رو شد و زمینهایی شد تا در تلویزیون تغییر و تحولی ایجاد شود. ما چهار قسمت از خنجر و شقایق را برای هفته ی حمایت از مردم مظلوم بوسنی که از طرف رهبر انقلاب اعلام شده بود، آماده کردیم. ولی تلویزیون هر قسمت را به صورت ناقص پخش کرد. هرجا صدای آقای آوینی بود، گفتارهای متن را برداشت و کلاً سانسور کرد. به غیر از بعضی جاها که اگر برمیداشت ناقص میشد. مثلاً هر قسمت 35 دقیقهای شده بود 15 دقیقه. آقای آوینی خیلی برافروخته شد و یک مقالهای نوشت خطاب به صدا و سیما که کیهان هم آن را چاپ کرد. بعد تلویزیون جواب داد، یعنی علیه ایشان موضع گرفت. حالا محتوایش را دقیق یادم نیست ولی یکی از مواضع مدیریت وقت صدا و سیما که در هفته نامه ی سروش، یکصد و دوازده روز قبل از شهادت آوینی چاپ شده این بود که او هیچ نقشی در تولیدات روایت فتح نداشته و فردی است، شهرت طلب، طماع، بد آموخته و پول پرست و یک سری حرفهای منفی دیگر. نامه دوم را باز آوینی نوشت. نامه سوم را آقای حسین بهزاد نوشت.هر یک از این نامهها، یک صفحه کامل کیهان را پر کرده بودند و انتقاد به این شکل هم سابقه نداشت. انتقاد با محتوای خیلی صریح و در عین حال فرهنگی و هنری، خطاب به رسانهای که به باور آوینی در زمان جنگ کار خودش را خوب انجام نداده بود. حوزه هنری خودش یک قطب بود و تلویزیون سمت مقابل آن قرار داشت. چون فیلم دیده شده بود و بلافاصله توسط شبکه ی گسترده ای از بچه مسلمان های دانشجو در دانشگاهها هم پخش شد، سروصدای زیادی کرد. حالا فیلمهای کامل با صدای مرتضی در تمامی مراکز آموزش عالی کشور با حضور انبوه دانشجویان و مردم پخش میشد و جوی ساخته بود که منجر به تفحص مجلس وقت درباره ی عملکرد مدیریت صدا و سیما شد. بلافاصله بعد از آن تفحص، رئیس صدا و سیما عوض شد. این همکاری بین ما اتفاق خوبی بود. من به او میگفتم اصلاً ولش کن، حالا شده که شده؛ ولی ایشان نگذاشت؛ گفت: نه و یک متن خیلی جالبی راجع به خنجر وشقایق نوشته بود که در کیهان چاپ شد. خیلی این کار را دوست داشت. تقریباً خنجر و شقایق تمامش با " استدیکم " فیلمبرداری شده بود که در ایران کسی کار نکرده بود. ما هم تنها شاهدان بعضی وقایع جنگ دو ساله بوسنی بودیم. این جنگ ابعادی داشت که کاملاً ویژه بود و این ریسک بزرگی بود که داخل برویم و الحمدالله سالم هم در آمدیم. بعد از برخورد ظالمانهی ارباب وقت رسانهی ملی با این فیلم خیلی به سرعت تغییر و تحولاتی در تلویزیون اتفاق افتاد. *معلوم نشد مشکل کجاست؟ **طالب زاده: مشکل بین مرتضی و رئیس صدا و سیما بود. یا شاید هم تلویزیون و حوزه هنری. در واقع نوک پیکان به سمت مرتضی بود. مرتضی آدم جسوری بود که جایش امروز خالی است. چون الان کسی نمیتواند از تلویزیون نقد کند. کسی نمیتواند مثل مرتضی در دومین نامه ی سر گشاده اش به رئیس صدا وسیما بگوید که آقای فلان شما تلویزیون را به "بوق مفلوکی " تبدیل کردهاید. من از جهاتی خوشحال شدم چون مردم میخواستند که ایران به بوسنی کمک کند و ایران هم کمک کرد. برای مردم ایران، بوسنیاییها مثل بقیه مردم جهان اسلام مهم بودند. حالا برنامهای که درباره وقایع بوسنی بود با سانسور صدای آقای آوینی مواجه شده بود. در هر صورت باعث تغییر و تحولاتی شد، البته تلویزیون خیلی تغییر نکرد. فقط یک مقدار از حیث کمی و تعداد شبکه ها گستردهتر شد، ولی زمینهایی که باب انتقاد را باز کند ایجاد نشد و تا امروز هم چنین اتفاقی نیفتاده است. در این 30 ساله آن فیلم تنها کار رسانهای بود که باعث تحولی-هرچندناقص- در حوزه ی رسانهی تلویزیون شد. بعد از کار خنجر و شقایق زیاد طول نکشید که آوینی شهید شد. ولی در این مدت با هم در ارتباط بودیم. در تمام مدتی که در حوزه حضور داشت هر روز ما با هم ملاقات داشتیم. نشستهایش خیلی گرم بود و آدمهای خیلی خاصی آنجا میآمدند. فکر هم نمیکردم شهید شود. وگرنه خیلی از مواقع دوربین هم داشتم. اگر شما بخواهید بدانید که در حالت عادی ایشان چگونه بود، سندی نیست. ولی در مورد این آدم از همه چیز نابتر، لحظاتش بود که هیچ وقت حرف لغو نمیزد. مثل اینکه متصل به نوری بود که دائم از آسمان جاری است و در عین حال بسیار بشاش و خندهرو بود. مثل بهشتیان که میگویند و میخندند و به هم سلام میدهند و این واقعاً در وجود ایشان مشهود بود. یعنی میخواهم بگویم که اولین هنرش حضورش بود و هنرهای دیگر هنر دومش بودند. من 6 سال قبل از شهادت مرتضی به برادر ایشان آقای سید محمد آوینی و آقای اسلاملو از دوستان نزدیک ما و از کسانی که به آقای آوینی خیلی نزدیک بودند، گفتم: بزرگترین هنرمند زمان مرتضی آوینی است. 6 سال قبل از شهادتش این مطلب را گفتم. این افراد الان شاهد هستند. این موضوع را من با قاطعیت میدانستم. * از شما دلیلش را نپرسیدند؟ **طالب زاده: چرا پرسیدند. البته برادرشان که همیشه با خندهرویی اعتقاد داشتند که مرتضی هنرمند بزرگی است. اما کسی این مطلب را به این صراحت بیان نمیکرد. من به همه میگفتم . یادم هست که به اینها هم گفتم و برایشان جالب بود. استدلالم هم خصوصیات ایشان بود چون دیگر هم شبیه ایشان نیامد. اسلام وقتی در انسانی واقعاً متجلی شده باشد در او اتفاقاتی میافتد. اسلامی که همه وجود انسان را متحول میکند در وجود مرتضی وجود داشت و من تصور میکردم این آدم، آدم عادی نیست. فکر میکنم هر قرن یکبار چنین کسی بیاید. *جز شما یکی دو نفر دیگر هم روی این نکته خیلی تأکید دارند که آوینی آدم خاصی بود. آیا میشود روی این نکته کمی ریزتر شد؟ **طالب زاده: ببینید، امام خمینی(رحمة الله علیه) در رشته خودش چگونه بود؟ امام خمینی از قم آمده بود. یک طلبه، مجتهد و یک مرجع دینی بود. در قرن اخیر ما مراجع زیادی داشتهایم. ولی هیچ کدام نتوانستند رهبری یک انقلاب را بر عهده بگیرند. امام یک آدم خیلی خاص بود. آقای آوینی هم همینطور بود. به خصوص بعد از شهادتش که این همه جوان جذب او شدند. من در همان زمان حیاتش هم اینها را حس میکردم. به خاطر همین خودم را یک مقدار مقصر میدانم که از او فیلم نگرفتم. آخرین سفری که ایشان به فکه رفت، به ایشان گفتم: آقا مرتضی سفر بعدی خودم با تو میآیم که تمام سفر را با " استدیکم " میگیریم مرتضی گفت: عجب فکر عالی است. در واقع نقشهام این بود که در سفر بعد فکه را نگیریم بلکه از آوینی فیلم بگیریم. بعدها کارهایی به این سبک ساختم. من دو هفته پیش با آقای ازغدی سوییس بودم. قبلاً با ایشان بوسنی رفته بودیم که از ایشان و آقای نصیری یک مستند سه قسمتی ساختم به اسم "رویش در آتش ". البته این سفر اخیر ما به کشور سوئیس، به بهانه سازمان ملل، ژنو و حقوق بشربود؛ حضور آقای رحیمپور ازغدی برایم خیلی جالب بود. نگاه اسلامی این آدم، به خصوص تقابل آرا ایشان با غربیها در نشستهای فرعی و کمیتههای سازمان ملل یا خود شورا، در واقع حضور ایشان در جایی که میخواهد تهاجم کند در حالی که میداند چیزی نیست؛ ولی چون همه کوتاه میآیند تصور همه چیز را میکند، الا این که آدم مؤمنی در مقابلش بایستد. اینها برایم جالب بود. در مورد آوینی جای چنین کاری خیلی خالی است که بزرگی او را و لحظات عادیاش را که درحال صحبت است کسی ضبط کند. من قصدم این بود در سفری که میخواستیم به فکه برویم این کار را بکنم و این اتفاق نیفتاد. قبل از سفر آخر که همراه با سعید قاسمی در فکه محل دقیق قتلگاه شهدای والفجر مقدماتی را پیدا کرده بود، قرار بود با هم برویم و فیلم بگیریم که تقدیر اجازه نداد. * این ویژگیهایی که شما میگویید چرا در زمان حیات آوینی بروز نداشت. چون در مورد امام(رحمة الله علیه) که مقایسه کردید، میبینیم ایشان جلوهای داشته ولی در مورد شهید آوینی این جلوه را نمیبینیم. **طالب زاده: جلوه داشت. همان بیش از هشتاد برنامه ی روایت فتح با صدای خودش را که در طی جنگ ساخت، بیائید با برنامههایی که ساخته میشود تا شما را در مورد حقانیت انقلاب یا جنگ به وجد آورد مقایسه کنید. میبینیند که عمدهی آثار زمرهی اخیر، چیزی برای گفتن به مخاطب ندارند. ایشان فوقالعاده قابل تکریم بود. اغراق نمیکنم. بخشی از قدرتی که خدا به او داده بود به خاطر انتخابهایش بود. ایشان یک سلوک بسیار متفاوتی داشت. بعضی چیزها را قبل از انقلاب دیده بود و بعد از انقلاب انتخابهایی کرده بود. در دوران جنگ هم خیلی کامل خدمت کرد. همان زمان متوجه این موضوع بودم و این را به همه دوستان میگفتم که ایشان بهترین گزینه است ولی فکر نمیکردم شهید شود. وگرنه کارهای دیگری میکردم. *آیا در مقابل این نظر شما موضعگیریهایی هم بود؟ **طالب زاده: شاید سال 64 بود. محسن مخملباف در حوزه هنری، تفسیر قرآن درس میداد. بچههای مسلمان جمع میشدند میگفتند مطالبش را در سروش خواندهای؟ مطالب خیلی جالبی گفته! هنوز جنگ تمام نشده بود، ایشان در حوزه هنری تفسیر قرآن درس میداد. ببینید! ما خودمان میدانیم که چه بودهایم، چه کسی را قبول داشتهایم. و هرکدام چه شدیم. این که آوینی شهید شود خواست خدا بود، تا بزرگ شود. مثل " آمپلی فایر " که صدای کم را قوی میکند، این صدایی که تا آن زمان ضعیف بود و شنیده نشده بود، با مقالهها، کتابها و نوشتههایش به گوش همه میرسد و همه میخوانند. *در صورتی که اگر ایشان در اثر تصادف از دنیا میرفت این طور نمیشد. **طالب زاده: بله قطعاً همین طور بود. او باید میرفت به همان جایی که جا مانده بود. جالب اینجاست که خدا نگهش داشت تا جنگ تمام شود. برای خود من عقده بود که چرا در زمان جنگ با او کار نکردم. اواخر سال 62 به من گفتند که آقای آوینی نیاز به کمک دارد. شما برای کمک به ایشان از جهاد به تلویزیون برو. من بعد از لیسانس 4 سال به صورت آکادمیک فیلمسازی خوانده بودم. فن فیلمسازی را بلد بودم. قبل از انقلاب فیلمبرداری فیلم سینمایی انجام داده بودم. کار والعصر را هم 35 روز بود که دست گرفته بودم. به من گفتند به ایشان ملحق شو. اما به دلایلی آن زمان نمیشد. چون همه کارهایم در واحد تولید فیلم پشتیبانی جنگ از بین میرفت و باید آنها را حفظ میکردم. ولی این تا پایان جنگ برای من عقده شد که چرا نتوانستم از نزدیک با او کار کنم. بعد از آن خدا دو فرصت دیگر به من داد. یکبار در جریان ساخت مجموعهی 7 قسمتی " ساعت 25 " بود که اگر او نبود اصلاً این مجموعه ساخته نمیشد. شاید اگر مرتضی آوینی نبود هیچ وقت فیلمهایی که بعد از جنگ ساختم، ساخته نمیشد. یعنی با رهنمود و حال خاص او بود. معتقدم تمام تحقیقاتی که کرده بودم، در مقابل آن چیزی که در برخورد با ایشان به دست آوردم یکدهم هم نبود. چون بعضی جاها دیگر فن مهم نیست. یک جا باید فن را آموخته باشی اما جای دیگر چیز دیگری مهم است. شاید نزدیک به 40 ساعت راش برای ساخت ساعت 25 از آمریکا آورده بودم که حاصل دو سه ماه فیلمبرداری در مورد امریکا بود. امریکایی که هیچکس تا آن موقع - بعد از انقلاب -دربارهاش فیلم نساخته بود. یک برنامه30-40 دقیقهای از آن ساختم. مرتضی که دید گفت: خوب است. ولی تو مونتاژ نکن. تو کار خودت را انجام دادهای. میدهیم فارسی تدوین کند. اولین ملاقات من با آقای محمد علی فارسی، همین جا بود. *چرا چنین نظری داشت؟ **طالب زاده: این کارش خیلی قشنگ بود. کار یک هنرمند حرفهای این است. گفت: تو کار خودت را انجام دادهای، فیلمبرداری کردهای و سوژهها را گرفتهای اما بگذار کسی که نبوغ تدوین دارد کار ترا تدوین کند. اگر من میخواستم ساعت 25 را در بیاورم دو قسمت بیشتر نمیشد؛ اما برادرمان آقای فارسی آن را تبدیل کرد به مجموعه 7 قسمتی با 7 موضوع. همه راشها را دیده بود. یک بخشی از آنها مربوط به سرخپوستها بود، یک بخش بیخانمانها در نیویورک و یک بخش در رابطه با صهیونیست ها در واشنگتن بود. اینها را بخش بخش کرده بود طوری که 7 قسمت شد. بعد مرتضی اسمش را گذاشت "ساعت 25 ". من خودم یک اسمی گفته بودم که ایشان گفت نه این اسم به درد نمیخورد. *چرا این اسم را انتخاب کرد؟ **طالب زاده: ظاهراً اشاره به ورای 24 ساعت داشت. به این مفهوم که داریم وارد آخرالزمان میشویم. ساعتی ورای ساعات عادی زمانِ تقویمی. من در آن فیلم علائم فروپاشی آمریکا را که به ذهنم میرسید آورده بودم و این را در آمریکا هم حس میکردم. بعد از ساخت ساعت 25 کیهان با من مصاحبهای کرد. 21 سال پیش در آن مصاحبه گفتم وقتی در منهتن نیویورک بودم همیشه حس میکردم آسمان خراشها دارد پایین میآید و این را یک استعارهای میدانستم از فروپاشی آمریکا. دو سال پیش که رفتم امریکا برای ساخت مجموعه "آمریکا شمارش معکوس"، به من میگفتند اسم این برنامه یک مقدار تند نیست؟ گفتم نه حالا خواهید دید. امروز صبح دیدم شبکهی خبری ماهواره ای (Russia today) دارد "الکس جونز " را نشان میدهد که در تگزاس با او مصاحبه کرده بودند. او میگفت فروپاشی آمریکا یک امر قطعی است. ما در فیلم "آمریکا؛شمارش معکوس " که دو سال ونیم پیش آن را در ایالات متحده تصویر برداری کردم، به تفضیل با الکس جونز حرف زده بودیم که شبکههای 2، 4 و peress TV هم پخش کردند. همه حرفش هم این بود که این آمریکا که شما دارید میبینید ماندنی نیست و من برنامه تصویر برداری برای خودم از آمریکا در تابستان 1370 را برای مجموعهی "ساعت25" را با این شروع کردم که در نیویورک که خودم هم زندگی کرده بودم پر از آدمهای فقیر و بیخانمان است. این موضوع در جاهای دیگر هم بود ولی به طور خاص در نیویورک، آدمهایی که الکلی و مخدری نبودند، فقیر شده بودند. بیخانمانی در دوره ریگان در حال رشد بود و من این را به منطق فیلم طوری ربط داده بودم که در دوره جدید با ظهور اسلام از جنس انقلاب اسلامی، همه چیز به هم میریزد. جایی که به هم میریزد غرب است و مسلمترین مکان فروپاشی امریکا است. *شهید آوینی چه تعریفی برای فرهنگ انقلاب اسلامی داشت؟ و آیا آن تعریف الان در جمهوری اسلامی در حال اجرا است؟ **طالب زاده: انقلاب اسلامی ماهیت ایران را تغییر داد. نه تنها ایران بلکه درک ما را از اسلامی که یک دین عبادی است عوض کرد. من به آن میگویم استحالهی ادراک جمعی آدم ها از نجاست به آب. حالا ممکن است آبش گلآلود باشد؛ ولی ماهیتش عوض شد. حالا یک جاهایی آبش زلال و شفاف است و بعضی جاها گلی است ولی به هرحال آب است، انقلاب ماهیت ایران را عوض کرد. اگر در آمریکا همه چیز در حال نابودی است؛ انقلاب این تغییر را به وجود آورد و مرتضی هم متوجه این موضوع بود. مرتضی خبرگزار این موضوع بود و سر این موضوع منبر میرفت که همه چیز عوض شده. *پس چرا با صدا و سیما یا حوزه هنری مشکل داشت؟ **طالب زاده: اولاً آنها از جنس این آدم نبودند. مرتضی هم از جنس آنها نبود. آنها آدمهای خوب و مؤدبی بودند که میشد با آنها چای و فالوده و چلوکباب خورد. به اصطلاح مسلمانان خوب و مهربان و غیراصلاحگر. اصلاحگر کسی است که برای حقیقت خیلی کارها انجام میدهد. از خودش میگذرد تا حقیقت تحقق یابد. آنها اصلاً از این جنس نبودند و هنوز هم نیستند. یعنی آن چیزی که انقلاب را نگه داشت، آدمهایی از جنس مرتضی است که همه جا گمنام هستند. بالاخره با این مشکلاتی که دارد کسی آن را به جلو میبرد. مرتضی آن سالهای آخر خیلی کلافه بود. به خاطر همین چیزهایی که در انقلاب و مسایل فرهنگی میدید. در تلویزیون و در کل فرهنگ رسانه ها، مطبوعات و سینمای ما میدید و کلافگیاش را ابراز هم میکرد. من فکر میکردم ایشان در ادامه اصلاً منفجر شود. یعنی این جور کوتاه نمیآمد، با این جو تناقض داشت. *خشمش را چگونه ابراز میکرد؟ یعنی از کجا متوجه میشدید عصبانی است؟ **طالب زاده: میگفت تو را به خدا دیگر نگو. یک روز خودم بودم و خودش. یادم نیست از چه چیزی ناراحت بود. خیلی حافظهام یاری نمیکند. میگفت احساس میکنم مثل کرمی هستم در مرداب که دارم چاق میشوم. این عین تعبیرش بود. اذیت میشد ولی اهل غر زدن نبود. دیگر حد شدیدش این بود. یادم است در آن لحظه خاص این را به من گفت. چون برای خودم هم سختیای به وجود آمده بود. ایشان میدانست و برای آقای خامنهای نوشت. آقای خامنهای هم دستوراتی دادند ولی باز عمل نشد. خیلی ناراحت بود. *همان نامه معروف که به آقا نوشته بود؟ **طالب زاده: نه این چیز دیگری در مورد شخص من بود. * میشود بگویید چه بود؟ **طالب زاده: حالا نمیشود گفت. *آقای طالبزاده من خودم وقتی میسنجم میبینم آثار خروجی دستگاه ها و مدعیان باورمندی به هنر انقلاب، عموما با تعاریف شهید آوینی همخوانی ندارد. شهیدآوینی تبدیل به یک پرچمی شده که در دست افراد خاصی قرار گرفته و خود همین افراد محصولات خروجی فرهنگی قابل قبول ندارند، برای رفع این معضل چه باید کرد؟ **طالب زاده: به نظرمن اگر رهبری نبود، اوضاع خیلی سستتر از این حرفها میشد. اگر به عهده این ارگانها میگذاشتیم خیلی چیزها سقوط میکرد. به نظرم ما دچار تعارفات هستیم. ما برای تیم فوتبال مربی خارجی میآوریم. برای اداره خیلی از بخشها هم از ژاپن کارشناس بیاورید؛ نمیخواهد از اروپای غربی کارشناس بیاورید. وقتی بلد نیستید کارشناس را به خدمت خودتان بگیرید، نمیخواهد از فلان کشور غربی کارشناس بگیرید. شما مستعمره جایی نیستید که بخواهید مستشار بیاورید. اصلاً به نظرم اداره خیلی از جاها اشکال دارد. ما میگوییم اسلام، ولی خیلی از کارهایی که میکنیم اسلامی نیست. بعد از آقای آوینی دیگر کسی را ندیدم که حداقل در حوزه رسانهی تلویزیون، نقد محتوایی و جامع الاطراف بنویسد. ولی امید دارم که درست میشود. انقلاب اسلامی پدیدهای است که خدا به خاطر افراد صادق و خالص حفظش میکند. الحمدالله این اتفاق دیگر جا افتاده است. شما الان در تلویزیون برنامهای را میبینید که همه به آن انتقاد دارند، ولی کسی جرأت ندارد برایش نقد بنویسد. مجموعهای را میبینیم که همه سکوت میکنند. مرتضی البته غیر از سینما و تلویزیون خیلی نقد دیگری نداشت، صبر میکرد. در همان بخش هم الان دیگر کسی نقد نمیکند و خیلی جایش خالی است. به خصوص امروز خیلی جایش خالی است. * کسی وجود دارد که بتواند جایش را بگیرد؛ اصلاً توانستهایم کسی را پرورش دهیم؟ **طالب زاده: نه من ندیدهام، به این حرف هم ابدا باور ندارم که بشود آدمی مثل او را با این دستگاه های فشل و شبه فرهنگی پرورش داد. *شما خودتان هم سعی نمیکنید که به معیارهای آوینی نزدیک شوید؟ **طالب زاده: ببینید ما سعی میکنیم در همان مسیر باشیم و مسیرمان عوض نشود. نمیدانم شاید ما مصالحه کردهایم و کوتاه آمدهایم. شاید باید داد میزدیم حالا هر چه میخواهد بشود. من به اندازه کافی گفتهام. بعضی مواقع فکر میکنم با کرگدن طرفم و دارم با تفنگ بادی به آن شلیک میکنم، هیچی نمیشود. همین طور دارد میرود جلو ولی کرگدن را هم میشود در دام انداخت. واقعاً بعضی جاها هست که نمیخواهد اصلاح شود حالا از بیسلیقگی که شما اشاره میکنید گرفته تا ... که همیشه هم بوده. *ماهیت سینمای آوینی چیست؟ **نگوییم سینمای آوینی. سلیقهای که مرتضی در سینما داشت و من میشناسم به گونهای بود که هم سینمای کوبریک را دوست داشت؛ هم میفهمید پولانسکی چقدر قوی است، در حالی که به عقایدش کاری نداشت. هم فورد را دوست داشت و هم هیچکاک را میفهمید. آنجا که میآمد عروس افخمی را تأیید میکرد و میگفت این فیلم خوبی است، منظوری داشت. میخواست بگوید فیلم باید جذاب باشد. یعنی فیلم درعین حال هم باید سالم باشد هم جذاب. باید سینما باشد. ما در این مورد با هم بحث داشتیم. *شما مخالف حرف ایشان بودید؟ **طالب زاده:من به ایشان میگفتم این قدر صریح که سخن میگویی، ممکن است برای کسانی که با ادبیات تو آشنایی ندارند، موجبات سوء تفاهم فراهم شود. نظرم این بود. در صورتی که فیلم عروس از لحاظ ساخت، فیلم خوبی هم بود. یعنی سازنده درک سینمایی دارد و فیلم جذاب است. مرتضی این را میگفت. در عین حال که میخواهد وارد خطوط قرمز شود و فیلم را به چالش بکشد، عمد هم داشت. چون پهلوان این میدان بود و میتوانست بحث کند. آدمهای جسور این طور هستند. گاهی چیزهایی را بهانه میکنند تا حریف بیاید بیرون. خوب نقدهایی هم از کارگردانان به نام سینمای ایران کرده بود. آن هم نقدهایی خیلی صریح و دقیق. بگذارید از خودمان بگوییم. ما یک مقدار باید صریحتر باشیم. چون صریح بودن برای حفظ سلامت انقلاب اسلامی خیلی کمک میکند. البته طرف مقابل هم باید معرفت داشته باشد. باید بفهمد که منظور شخصی نیست. منظور حفظ این حقیقت و این امانت است. اگر معرفت نداشته باشند میایستند و میجنگند و دعوا میکنند. خیلی از دعواها هم جناحی است. یعنی ما الان به افراد فراجناحی صریح نیاز داریم. ما با جناح کاری نداریم، کار ما با انقلاب اسلامی است. این انقلاب اصلاحگرهای حقیقی میخواهد. این است که اول باید به خودمان ایراد بگیریم که چرا نگفتهایم؟تقصیر ما هم بوده که صریحتر و بیپردهتر نگفتیم. در عین حال صبر هم داشتهایم. هر کسی خودش میداند که کجاها صبر کرده و هیچ نگفته. میتوانسته خیلی حرفها را بزند ولی چیزی نگفته. به نظر من ما الان داریم به مقطعی میرسیم که باید از این چیزها بگذریم. پالایشهایی نیاز داریم چون داریم وارد یک دوره جدید میشویم. * منظور شما این است که ما الان داریم به آن انقلابی که مد نظر شهید آوینی بوده نزدیک میشویم. **طالب زاده:من وقتی به شماها و امثال شما نگاه میکنم، امیدوار میشوم که همه چیز درست است؛ ولی وقتی به نواقص نگاه میکنم میبینم که چقدر راهی که پیش رو داریم، سخت است. به نظرم یکی از چیزهایی که شدنی است و انجام نمیدهند، صراحت در رسانه است. شما گفتید که ما چیزی را سانسور نمیکنیم مگر این که شما خودت بخواهی. من میگویم تلویزیون میتواند منبعی برای تحول و اصلاح کشور باشد. همه چیز را میشود به مردم یاد داد. فراگیری مردم خیلی بالاست و استعداد زیادی برای بالا بردن فرهنگشان دارند. به نظر من همین بیعدالتی اجتماعی و فقر را میتوان توسط تلویزیون به طور گسترده اصلاح کرد. همین طور بانکداری غیر اسلامی را با بحثهای خیلی جدی اصلاح کرد. من معتقدم باید برنامههایی به افراد روشنفکر داده شود که کتاب و مقاله دارند و منتقد جدی هستند و دستشان باز گذاشته شود. افراد فراجناحی را وارد کار کنیم. این پیشنهاد را زمان آقای لاریجانی با ایشان مطرح کردم و ایشان هم گفتند وزرا و نمایندگان مجلس دوست ندارند که به آنها انتقاد شود. به نظرم تلویزیون کشورهای دموکراتیک که همه چیزشان بر مبنای لیبرال دموکراسی است این کار را خیلی خوب انجام میدهد. مردم خیلی فشار میآوردند و با فشار افکار عمومی خیلی چیزها را عوض میکنند. ما با داشتن چنین غنیمتی مثل اسلام نتوانستهایم پالایش کنیم یا در واقع ناامیدی را به وسیله صراحت از دل مردم بزداییم. تلویزیون این کار را میتواند انجام دهد. خیلی هم گفتهایم ولی اتفاقی نیفتاده است. این برنامههای خیلی آبکی انتقادی به جایی نمیرسد. توی دوتا برنامه زنده دو تا حرف جدی زدهاند، برنامه را بستهاند. برای اینکه میترسند. اتفاقاً روحیه آقای آوینی این طور نبود. آنجا که سر خنجر و شقایق دعوا شد و کار بالا گرفت جسارت یک روزنامهنگار بود که حاضر شد مطالب انتقادی را چاپ کند. جسارت یک هنرمند بود که بخواهد بگوید و نتیجه هم داد. این باید در تمام سطوح باشد. امروز نباید جانبازهایمان مشکل داشته باشند. شهرهای مرزی ما مثل آبادان و خرمشهر وضع خوبی ندارند. خیلی بازسازیها انجام نشده و مردمش بیکارند. متمولان از شهر بیرون رفتهاند. شهر زیبا نیست. شهرهای مرزی باید زیباترین شهرهای ما میشد. شما بروید شهرهای جنوب لبنان را که در مجاورت اسرائیل است نگاه کنید. بسیار زیبا ساختهاند. آدمی که دو بار خانهاش ویران شده، آن را دوباره ساخته، با اسباب و اثاثیه ایتالیایی، با قرض و وام. در دانشگاه هم درس میدهد. میگوید میسازیم با همان زیبایی قبلی. در صورتی که خانهاش در یک کیلومتری مرز اسرائیل است. میسازم تا چشمشان کور شود. ولی ما اصلاً آبادان و خرمشهر را زیبا نکردهایم. من وقتی آنجا را دیدم به خودم قول دادم بروم مستندی از آبادان و خرمشهر بسازم برای فروشCD های آن در خیابان نه برای نمایش از آنتن ترسوی تلویزیون! * این صحت دارد که شما فیلمهای آوینی را به یک مستندساز معروف آمریکایی نشان دادهاید و او خیلی دوست داشته که سازنده آن فیلمها را ببیند. **طالب زاده:بله او "گادفری رجیو " بود. یک فیلمساز امریکایی که طی بهمن سال1370 فیلم مستند معروف او به نام "زندگی خارج از توازن " که با حمایت "جرج لوکاس " ساخته بود در جشنواره فیلم فجر اکران شد. من این فیلم را که دیدم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. بعد یک کپی از آن گرفتم و برای آقای آوینی بردم به دفتر مجلهی سوره. مرتضی وقتی فیلم را دید، گفت: این هم که مثل ما فیلم میسازد. چقدر قشنگ است. مال کیست؟ گفتم: از فیلمهای میهمان جشنواره است. سازندهاش آدمی است با این مشخصات. بعد از او خواهش کردم فیلم "پاتک روز چهارم " را به من بدهد تا به او نشان دهم. گفتم چون این آدم دیگر ایران بیا نیست، بگذار کار شما را این نگاه، این برش و این صدا را ببیند. یک مقدار خندید و گفت: باشد. من فیلم را به سالن معاونت سینمای تجربی در وزارت ارشاد بردم. آقای رجیو با دقت و علاقه پاتک روز چهارم را دید و خیلی هم تحت تأثیر قرار گرفت. گفت: خیلی زیباست. خیلی عرفانی است. من بعضی از جملات مرتضی را برای او ترجمه میکردم؛ چون فیلم با سرعت میرفت. گفت: من خیلی دلم میخواهد فیلمی در رابطه با جنگ بسازم. همیشه هم این را دوست داشتهام ولی نمیدانستم فیلم در مورد جنگ را میشود از این نگاه دید. بعد هم نشستی مطبوعاتی در جشنواره برگزار شد که خودم مترجم و میزگردان آن بودم. در آن مصاحبه، آقای رجیو گفت: " دربارهی کار بعدی خودم از حالا نمی توانم دقیقا صحبت کنم، همین قدر گفته باشم کار بعدیم، از جنس روایت فتح خواهد بود ". این را که به مرتضی گفتم، او خیلی خوشحال شد و گفت: فلانی، اگر می توانی زحمت ترجمهی متن مصاحبهی رجیو را خودت بکش که در شمارهی بعدی سوره، آن را چاپ کنیم. قبول کردم، مصاحبه ترجمه شد و در سوره هم چاپ شد. پیغام هر کدام را هم به دیگری دادم. تأثیر هر کدام را بر دیگری، بیان کردم. تأثیر مرتضی را برای رجیو گفتم. گفتم همه مردم ایران انقلاب و جنگ را با متن و صدای گرم ایشان شنیدهاند. هفته یک شب هم بیشتر پخش نمیشد. گفتم: من نمیتوانم ادبی ترجمه کنم ولی شما خودت فیلمسازی، درک و حس داری، خودت از این صوت درک کن که چه میگوید. ترجمه این جملات اینها است. مرتضی هم از اینکه او توانسته بود فیلم پاتک روز چهارم را ببیند، خیلی خوشحال شد. گادفری رجیو 8 سال با "سرخپوستان هاپی " زندگی و عرفان سرخپوستی را مطالعه کرده بود. 8 سال هم کشیش کاتولیک بود. او بعد از این 16 سال، فیلم سازی را شروع کرده بود. *انعکاس فیلمهای شهید آوینی را جای دیگری هم دیده بودید؟ **طالب زاده:چند سال پیش آقای پدرام خسرونژاد که در دانشگاه "ادینبرگ " اسکاتلند انسان شناسی درس میدهد، برای اولینبار مروری را بر فیلمهای شهید آوینی آغاز کرد. ایشان الان در تهران هستند. پدرام خسرو نژاد اولین کسی بود که در خارج از ایران در رابطه با شهید آوینی فعالیت تبلیغاتی کرد. بنده و آقای دالایی و آقای سید محمد آوینی را هم دعوت کرد که آنها نتوانستند بروند. من البته 5-4 روزی به آنجا رفتم. در واقع مروری بر کارهای آوینی بود با حضور یک استاد دانشگاه فرانسوی و آقای "رابرت صفاریان " را که منتقد سینمای ایران است، دعوت کرده بود. او برنامههای دیگری هم در امریکا و فرانسه خواهد داشت. این مسئله را ما در زمان حیات مرتضی هم مطرح کردیم که ده تا از برنامههای ایشان به انگلیسی زیرنویس شود و در اختیار ارگانهای فرهنگی ایران قرار بگیرد که نماینده پخش و توزیع کارها در خارج از کشورمان شوند. این کار نشد و تا حالا هم نشده. ظاهراً روایت فتح فقط پاتک روز چهارم را که ما به ادینبرگ بردیم، زیرنویس کرده بود که خیلی هم خوب بود. مرکز فرهنگی "باربیکن " جای خیلی معروف و بزرگی است ولی نمیشود تبلیغات خیلی وسیعی در رابطه با این موضوعات در غرب انجام داد. بزرگترین تأثیر مرتضی تا الان، داخل کشور بوده است. *در ادینبورگ انعکاس فیلمهای آوینی را چطور دیدید؟ **طالب زاده: انعکاسش خیلی خوب بود. یعنی همان موقع خبرنگار BBC آمده بود و این اولین بار بود که در مورد مرتضی خارج از ایران صحبت میشد. * این موضوع به زمان حیات شهید آوینی که برنمیگردد؟ **طالب زاده:نه! این موضوع مربوط به یکی دو سال پیش است. تا الان من خبر ندارم کسی در مورد مرتضی آوینی یک مستند بسازد و بگوییم آوینی که بود و بعد چند تا از کارهایش را هم زیر نویس انگلیسی کند. من سراغ ندارم کسی این کار را انجام داده باشد. البته نباید صدای فیلم را قطع کرد، فقط باید زیرنویس شود؛ چون صوت و ادبیات خوبی داشت. آن زمان آقای محمد آوینی میگفت این کار نادر است که من همان زمان یکی از نوشته های کوتاه آوینی را ترجمه کردم و آقا سیدمحمد به آقا سیدمرتضی میگفت که ترجمه خوبی شده است. ولی این ترجمه را در مورد خود آثار فیلمی و سینمایی ایشان انجام ندادیم و ادامه پیدا نکرد. این کار یک کار پروژهای باید باشد و تا امروز هم اتفاق نیفتاده است. انفجار اثر ایشان در داخل بود. ولی به نظر من هر جا که ما رایزن فرهنگی داریم باید حتما سه تا ا |
|||
۱۱:۲۹, ۱۷/فروردین/۹۱
(آخرین ویرایش ارسال: ۱۷/فروردین/۹۱ ۱۲:۰۱ توسط Admirer.)
شماره ارسال: #15
|
|||
|
|||
گفت و گوی مجنون نیوز با یوسفعلی میرشکاک
6. باید از دنیا مدرن عبور کرد معرفی: ![]() یوسفعلى میرشکاک را کسانى که دوست دارند و آنها که دوستش ندارند، آقا یوسف صدا مى زنند. آقا یوسف این روزها بیشتر در خانه است و مى نویسد، مى خواند و نقاشى مى کند. به حرف هایى که درباره اش مى گویند و نقل قول هایى که برایش جعل مى کنند، کارى نداریم. زمینه بحث ما با او عمدتاً شهید آوینى و دیدگاه هاى او بود که البته به موضوع مدرنیته و نحوه مواجهه با آن نیز کشیده شد. میرشکاک سرحرف هاى خود ایستاده و به اوضاع و احوالى که در آن ایستاده ایم از منظر قابل توجهى نگاه مى کند. و برعکس آنچه مى گویند: «سرخ پوست خوب، سرخپوست زنده است». * شما فکر مى کنید ذات فرهنگ پدیده اى سکولار است؟ فرهنگ، عرفان و شعر و دین نیست اما آنچه امروز در غرب به آن فرهنگ مى گویند پدیده اى سکولار است. فرهنگ در جهان مدرن به پدیده اى سکولار تبدیل شده است. نوع غربى این پدیده اقتضائاتى دارد که با اندیشه دینى سازگار نیست. قبل از ما شوروى ۷۰ -60 سال تلاش کرد که ایدئولوژى را به فرهنگ غرب تحمیل کند اما در هیچ زمینه اى به نتیجه نرسید. فرهنگ در جهان مدرن با اخلاق و نهان روشى کنار نمى آید. لازمه فرهنگ در جهان مدرن آزادى محض است.این آزادى محض یا وجهى عوامانه دارد و از پایین به بالا است یا وجه «فرهیختار» دارد که از بالا به پایین است. مرتضى آوینى از بالا به پایین نگاه مى کرد؛ وقتى او مجموعه اى درباره آلفرد هیچکاک ساخت، داد عده اى درآمد که براى چه خرج «هیچکاک» مى کنید؟ آوینى مى دانست که تا وقتى «هیچکاک» و «فورد» را یاد نگیریم و تا سر از زیر و بم فرهنگ غرب در نیاوریم امکان رخنه کردن در جوهر تکنیک محال است. ندیدم که بعد از او با وجود این همه جار و جنجال که حضرات راه مى اندازند حتى یک نفر پیدا شده باشد که به این نتیجه برسد. بشناسد بعد عبور کند. بیشتر بدون شناخت کار مى کنیم. این فقدان شناخت باعث مى شود که در عرصه فرهنگ نتوانیم راهى به دهى ببریم. هیچ نمونه نقضى وجود ندارد؟ مثلا در حوزه سینما نمونه اى وجود ندارد که فیلمى بومى ساخته باشیم؟ به نظر مى رسد نمونه هایى هست که نشان مى دهد مى شود کارهایى از این دست کرد. اینکه مى شود نمونه هایى ساخت با اینکه به عنوان یک پدیده مدرن واجد یک سینماى متعلق به خود باشیم، فرق مى کند. سینما ذاتاً سکولار است، معنى سکولار هم لزوما غیردینى نیست. سکولار یعنى دنیوى و نفسانى. فرهنگ ما، فرهنگ نفسانى نبوده است، فرهنگ رحمانى و ربانى بوده. سینماى غرب چنین چیزى را برنمى تابد. * یعنى نمى شود یک فیلم تراز فرهنگى رحمانى ساخت؟ مى شود، اما باز هم در سینمایى که تعریفش و اجزایش را به ما داده اند هستیم نه خارج از آن. باید بتوانیم هنرى ابداع کنیم که همه اجزایش متعلق به خودمان باشد و خودمان آن را ساخته باشیم. وقتى بنایى را پى مى افکنیم مى توانیم شرایط، مناسبات و... را به ابداع خودمان شکل بدهیم، اما درسینما ابداع از ما نیست و ناچار تبعیت مى کنیم. در سینماى مستند هم نمونه هاى تراز نداشته ایم اما آوینى مستندهایى مى سازد که نشان مى دهد چگونه باید مستند ساخت. آیا واقعا نمى شود کارى کرد؟ *او نشان مى دهد که جنگ را چگونه مى شود ساخت. بقیه حوزه ها را باید چه کرد؟ در حوزه هاى دیگر هم کارهایى از آوینى هست که شاید به قوت مستندهاى روایت فتح نباشد، اما باز هم مسیر را روشن مى کند. این نمونه ها هم کمکى نمى کند؟ مشکل همین جاست. چرا فقط آوینى؟ * بین سینماگران دیگر هم مى شود نمونه هایى پیدا کرد. بچه هاى آسمان، آژانس شیشه اى، نیاز و... اینها نمونه هایى هستند که در آنها به جاى فرهنگ نفسانى به فرهنگ رحمانى پرداخته شده. باز هم معتقدید نمى شود کارى کرد؟ به جاى اینکه در این ۳۰ سال هر سال ۴۰ -30 نمونه را بتوانیم نام ببریم، باید بعد از ۳۰ سال تنها به چند نمونه اشاره کنیم. این فیلم ها هم هیچ وقت فراگیر نشدند و همه شرایط را نداشتیم. یکى از لوازم اصلى سینما این است که فراگیر و مردمى باشد. به هر حال باید بتواند صورت غالب مردم جامعه را مجاب کرد تا یک اثر را تماشا کنند. این توانایى را نداشتیم. دلیل آن هم نبود شناخت از سینماست. مرتضى اگر به این نتیجه مى رسد که کار ماندگار ارائه کند به دلیل آن است که مى داند باید در جوهر تکنیک رخنه کند اما دیگران گاهى به این عوالم نزدیک شدند و توانستند فیلمى بسازند که بعضى پارامترهاى مورد عنایت انقلاب در آنها باشد. اگر مى توانستیم کارى کنیم باید کارى مى کردیم که همه مردم تماشا کنند، به شدت دینى باشد، به شدت ضد سکولار باشد، به شدت انسانى و واجد همه ارزش ها باشد. اینکه فکر کنیم تاریخ به ما فرصت خواهد داد تا علاوه بر این ۳۰ سال ۳۰۰ سال دیگر هم تجربه کنیم خیالى واهى است. از یک طرف ما مصرف کننده هستیم و دست کم براى حساب و کتاب به کامپیوتر نیاز داریم و کامپیوترها در جهان سوم مثل چرتکه عمل مى کنند. ولى همین دستگاه ها را آنها طورى ساخته اند که با آن مى شود وارد جهان اینترنت شد، با این چه خواهیم کرد؟ آنها مدام مى زنند و تخریب مى کنند و ما مدام دست و پا مى زنیم. باید یک بار این وضع را بشناسیم و بعد تصمیم بگیریم که از آن عبور کنیم. براى این عبور چه باید کرد و چرا مرتضى آوینى از این عبور نمى ترسید؟ * چرا نمى ترسید؟ براى اینکه مرتضى از حیث ایمان به مقام «ثبوت» رسیده بود. یعنى مقام پایدارى... مرتضى در مقام ثبوت به جایى رسیده بود که نه خودى و نه بیگانه نمى توانست موقعیت نفسانى و عقلانى او را تهییج کند. براى اینکه خودش، خودش را تربیت کرده بود. عده اى از علماى ما از ورود به فرهنگ سکولار پرهیز مى کنند. کمتر تماس مستقیم و مواجهه بیرونى با جامعه دارند. البته بعضى از آنها سعى مى کنند از عوالمى سردربیاورند که مربوط به فرهنگ سکولار است. پرداختن به مساله هایى مثل هرمنوتیک از این جمله است. این نشان مى دهد که جماعت دغدغه این را دارند که سر از رمز و راز جهان کنونى دربیاورند. * حالا چه کار باید کرد؟ دیگر نمى توانیم برگردیم و توقع داشته باشیم که آدم هایى مثل آوینى تربیت شوند و باز آنها دایر مدار فرهنگ ما شوند. نمى شود بنابر فردیت امثال آوینى برنامه ریخت. اگر منتظر چنین واقعه اى باشیم باید بپذیریم که هر ۳۰ سال یک آوینى پدید بیاید و چند سالى زندگى کند و بعد هم برایش میدان مینى باشد که شهید شود و بعد بتوانیم مراسم بگیریم و هیاهو کنیم و به خودمان بقبولانیم که راه را ادامه مى دهیم. تنها چاره اى که هست این است که فرهنگ سکولار مدرن را بشناسیم و بعد سعى کنیم با استقرار و بازى در این فرهنگ از آن عبور کنیم. تا هنگامى که این فرهنگ روبه روى ماست این زد و خورد ادامه پیدا خواهد کرد و آن کسى که مى بازد ما هستیم. ما هم از حیث عده کمتریم هم از حیث عُده. جنگ همه جهان است و به دلیل اینکه جماعت بلد نیستند به اقتصاد و رسانه و بقیه امور سامان دهند ما در جامعه خودمان هم دچار ریزشیم. یعنى هواداران فرهنگ مدرن روز به روز زیاد مى شوند. اگر مى توانستیم از این فرهنگ عبور کنیم و بنا را براین بگذاریم با کمترین سطح توقع اجازه دهیم کل جامعه فرهنگى ما به یک صورت فعال باشد و تقابلى نباشد، مى توانستیم طرفى ببندیم. براى مثال بین سیدمهدى شجاعى و محمود دولت آبادى تقابلى نباشد و همه با هم حرکت کنند و بعد کار آن ها صرفا ارزیابى ادبى شود. حیث فنى و هنرى یک کار برایمان اهمیت داشته باشد نه آنچه از حیث دینى و اخلاقى در یک کار مطرح مى شود. این گونه زودتر به نتیجه مى رسیدیم. اینکه یک کتاب به چند چاپ مى رسد لزوما دلیل موفقیت آن کتاب نیست، حتى اگر آن کتاب را موفق به حساب بیاوریم به این نتیجه منجر نمى شود که آن کتاب حتى چند سال بعد هم به یک کار خلاقه تبدیل شود. در جهان کنونى شرح حال نویسى خیلى علاقه مند دارد و انسان دنبال امر مستند مى گردد. همین که یک کتاب به چاپ چندم مى رسد ذوق مى کنیم و فکر مى کنیم چه اتفاق خاصى افتاده است. فرهنگ گذشته ما بدون نظام دینى و ارگان هاى دینى و حمایت هاى وزارت خانه اى، گلشن راز تحویل مى داده است. «مثنوى مولوى» تولید مى شده است. ایجاد تعلق به یک ساحت با زور ممکن نیست ولى ما فکر مى کنیم چون نظام شاه را از سر راه برداشته ایم و توانسته ایم با تجاوز ارتش بعث مقابله کنیم در سینما، فرهنگ و هنر هم مى توانیم از این راه به نتیجه برسیم، دچار قیاس هستیم. هنوز هم کسى پیدا نشده که بگوید از قیاس طرفى نخواهیم بست و به جایى نخواهیم رسید. اگر مى توانستیم از قیاس بیرون بیاییم و در دهکده جهانى «مارشال مک لوهان» تصمیم بگیریم که با دنیا در ارتباط باشیم و آن وقت ویژگى هاى فرهنگى خود را حفظ کنیم، کار بزرگى انجام داده ایم. ما ضمن اینکه در دهکده هستیم سعى مى کنیم حصارى موهوم دور خودمان بکشیم و حساب خودمان را از بقیه جهان جدا کنیم. غرب بیرون از ما نیست غرب در درون ما است. غرب با تکنولوژى وارد شده است و ما غالباً نمى توانیم بى نیاز از تکنولوژى زندگى کنیم. تکنولوژى هم چیزى نیست که ما دوباره بتوانیم ابداع کنیم. ما هرچیزى بسازیم به اقتضاى چیزى است که در غرب ساخته شده است اما هیاهوى زیادى داریم. * شاخصه هاى پذیرش فرهنگ سکولار چیست؟ از کجا مى فهمید این اتفاق افتاده است؟ کافى است به لباس خودمان نگاه کنیم. به معمارى، شهرسازى و فضاهایى که در آن نفس مى کشیم و آنچه مصرف مى کنیم تا دریابیم که مدرنیته اینجا است. ما تظاهر مى کنیم تا از اتفاقى که برایمان افتاده است اعراض کنیم. لباس هاى ما، معمارى ما و... هیچ یک ملى یا اسلامى نیستند. اینها به ذهن فشار مى آورد و آن وقت باید به نقطه مقابل خیره شد. نقطه مقابل ما دیگر نمى تواند محراب باشد؛ امروز نقطه مقابل ما تلویزیون است. تعرض ما به دنیاى غرب این است که در دنیاى شما اخلاق از بین رفته است و ما سعى مى کنیم که آن را حفظ کنیم. این اخلاق کجا است که ما نجاتش دهیم؟ بشر کنونى نسبت به مصرف همه چیز ولع دارد. او در سال هاى آخر رژیم پهلوى به این نتیجه مى رسد که خودش باید در خودش تحول ایجاد کند. آوینى با این تحول به انقلاب مى پیوندد یعنى قبل از اینکه انقلابى براى همه اتفاق بیفتد براى آوینى انقلاب اتفاق افتاده است باید این فرصت را در اختیار همه بگذاریم. ما هم مثل بقیه جهانیم و در این وضعیت اگر بتوانیم خلاف عادت حرکت کنیم هنر است. *این ساز و کار براى عبور از فرهنگ مدرن فردى است. براى حرکت جمعى چه باید کرد؟ فرهنگ هم گرداگرد فرد مى چرخد و فرهنگى فرد محور داریم. *آیا مکتب ما ظرفیت تولید مدل هاى فراگیر را ندارد؟ داشتن یک مکتب کافى نیست. مهم شیوه نشر آن است. غیر از دفاع مقدس در هیچ زمینه اى نتوانسته ایم مکتب خود را خوب نشر دهیم. ایرانى ها از عصر باستان جزو طبقه جنگ آور به حساب مى آمدند، براى همین هم هست که ما در عرصه فرهنگ یک آوینى داریم اما در عرصه جنگ احمد متوسلیان و باکرى زیاد داریم. چرا در عرصه فرهنگ آوینى زیاد نداریم؟ آوینى متفکر است، مستندساز نیست. این تفکر اوست که به مستندسازى منجر مى شود. عده اى از تفکر هراس دارند و براى همین هم از آوینى مى ترسند. *۱۶ سال از شهادت آوینى مى گذرد، آن روزها کسى فکر نمى کرد که داستان حرف ها و اندیشه هاى آوینى این قدر طول بکشد، چرا این حرف ها هنوز ادامه دارد؟ این ماجرا بیش از ۱۶ سال طول خواهد کشید، تا روزى که فرهنگ ما هست طول خواهد کشید. مرتضى مقدمه ظهور آدم هایى بود که دنبال خودآگاهى هستند. جرقه این خودآگاهى با کتاب هاى مرتضى زده مى شود. انسان ایرانى را نمى شود طبق خواست سکولارها سازماندهى کرد. رویکرد به مرتضى براى بسیارى طلیعه بازگشت حقیقى به اندیشه اهل بیت(علیه السلام) است. خیلى ها به تاسى از اندیشه مرتضى آوینى کارهایى را شروع کرد که هیچ ربطى به ساز و کار جهان کنونى ندارد. او زبان جهان کنونى را مى شناخت و تجربه و نحوه سلوک او در سیر از ظلمت به نور او را به جایى رسانده بود که زبانش براى انسان کنونى قابل فهم بود. خیلى ها دنبال این هستند که این اندیشه را دنبال کنند. این اتفاق به هیچ وجه سیاسى نیست. چه بزرگداشت برگزار شود و چه نشود این اندیشه رواج پیدا خواهد کرد. جماعت دنبال این هستند که این اندیشه رواج پیدا نکند و اگر بتوانند آوینى را به یک بزرگداشت و چند پوستر محدود مى کنند. آوینى نشان مى دهد چگونه مى شود زیست و چگونه مى شود مرد. امکان کنار گذاشتن او در فرهنگ معاصر محال است. او با فرهنگ معاصر و حکمتى که درباره آن مى گوید، طرح مى شود. سروکار او با توسعه، سینما، رسانه و ... است. او شارح جهان تکنیک و مفسر جهان مدرن است. ادامه اندیشه او ظهور خواهد کرد. بسیارى هستند که براى ادامه دادن این اندیشه مستعدند. *نسبت آوینى با مساله ظهور چیست؟ کسى را به اندازه مرتضى مومن به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ندیدم، مگر میرزا اسماعیل دولابى. او خیلى ایمانى و آرمانى به این مقوله نگاه مى کرد. او شرایط دنیاى امروز را براى سیر به سمت ظهور مهیا مى بیند و معتقد است آخرین دوران رنج در راه است. او مى گوید هنوز به این دوران نرسیده ایم و یک مرحله تا رسیدن به این دوران مانده است. در این دوران از بى دینى تلقى دین مى شود، از بى اخلاقى تلقى اخلاق مى شود و از تباهى تلقى خیر و صلاح. در این دوران ارزش ها دگرگون مى شود. در این دوران چنان به ضدارزش ها نگریسته مى شود که انگار اینها ارزش اند. ادامه دارد ... |
|||
|
![]() |
1 میهمان |
![]() |
|||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | مشاهده: | آخرین ارسال | |
مناظره هفت بر سر آرای شهید سید مرتضی آوینی | حبیب ابن حبیب | 0 | 806 |
۲۱/فروردین/۹۵ ۱۷:۲۱ آخرین ارسال: حبیب ابن حبیب |
|
![]() |
آوینی و افسانه بی طرفی تکنولوژی مدرن | آیات | 6 | 3,411 |
۳۱/خرداد/۹۳ ۰:۵۲ آخرین ارسال: آیات |
گفتارمتن فیلمی که هرگز پخش نشد به قلم سید مرتضی آوینی | عبدالرحیم | 0 | 989 |
۱۳/تیر/۹۲ ۱۹:۵۴ آخرین ارسال: عبدالرحیم |
|
کامران آوینی!(همان مرتضی خودمان) | مفقود الاثر | 0 | 1,145 |
۲۶/فروردین/۹۲ ۲۲:۳۹ آخرین ارسال: مفقود الاثر |
|
نظر آوینی درباره ی هنر متعالی | انتصـار | 1 | 1,680 |
۲۷/دی/۹۰ ۲۱:۱۲ آخرین ارسال: Admirer |