***شهید لاجوردی،مردی که باید از نو شناخت***
|
۱۳:۵۴, ۳/شهریور/۹۲
شماره ارسال: #1
|
|||
|
|||
بسم رب الشهدا والصدیقین
یکم شهریور سال روز شهادت اسدالله لاجوردی به دست منافقین است. ویدئو / لاجوردی، مردی که بایستی از نو شناخت نظر امام در مورد ابقای شهید لاجوردی «در امور سیاسی مدتی تهمت زده می شد که احمد طرفدار منافقین است و من در طول مدت انقلاب، مخالفت هایی از او می دیدم که دیگران بر آن شدت و قاطعیت نبود و در این آخر که قضیه زندان اوین پیش آمد و شکایاتی از آقای لاجوردی می شد، غیر از احمد کسی را ندیدم که بیشتر از آقای لاجوردی طرفداری کند و دفاع نماید و وجود او را برای زندان اوین لازم و برکناری او را تقریباً فاجعه می دانست.» صحیفه امام خمینی جلد 7 صفحه 90 «پیش از ظهر، احمد آقا آمد، درباره مسائل روز مذاکره شد، از جمله اظهار نارضایتی آیت الله منتظری از سخنان امام، گرچه همه {سخنان ایشان} پخش نشده و گفتند امام از عزل آقای اسد الله لاجوردی {دادستان انقلاب تهران} بی اطلاع بوده و راضی نیستند.» کتاب خاطرات حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی مورخ 17/11/1363 صفحه 498 حجت الاسلام موسوی تبریزی دادستان وقت کل کشور در مصاحبه ای بیان می دارند: «ساعت 2 بعد از ظهر بود که مرحوم احمد آقا به منزل ما که دیوار به دیوار خانه ایشان بود آمد و گفت که نظر امام این است که آقای لاجوردی ابقا شود.» ماهنامه شاهد یاران شماره 28 صفحه 15 آقای لاجوردی در مراسم عزل خود بیان می دارند که من اهل استعفا دادن نبودم اما بارها خدمت امام گفتم اگر شما بفرمایید من استعفا خواهم داد، ولی امام فرمودند بمان و با شورای عالی قضایی همکاری کن. ![]() بخشی از این وصیت نامه با اشاره به شهادت شهیدان رجایی و باهنر و با طعنه ای بسیار روشن، این چنین آمده است: ![]() به مسئدولین بارها گفته ام که خطر اینان به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است، چرا که علاوه بر همه شیوه های منافقانه منافقین، سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته و کم کم آنان را در صفوف آخرین و سپس به صف قاعدین و بازنشستگان سوقشان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود درآورده اند، به گونه ای که عملا عقل و اراده منفصل برخی تصمیم گیرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصب ها و حفظ و ابقاءها دست به تخریب می زنند و اعمال قدرت می کنند. ... » ... خواندن همه وصیت نامه شهید لاجوردی را به همه دوستان توصیه می کنم. یادش گرامی و روحش با امام شهدا محشور باد. |
|||
۱۶:۳۸, ۴/شهریور/۹۲
(آخرین ویرایش ارسال: ۲۸/شهریور/۹۲ ۱۴:۰۶ توسط N.Mahdavian.)
شماره ارسال: #2
|
|||
|
|||
بسم الله الرحمن الرحیم
فعلا این کلیپ رو ببینید تا فرق بین انقلاب اسلامی رو با بقیه حرکت ها متوجه بشید و البته فرق بین شایعه تا واقعیت فرزند مسعود رجوی در آغوش شهید لاجوردی دانلود کلیپ بسم الله الرحمن الرحیم
وصیت نامه شهید لاجوردی شهید مبارزه با نفاق قدیم و جدید زخم خورده از منافقین قدیم و جدید کاربران محترم حتما این وصیت نامه را با دقت بخوانید ![]() ابعاد عکس خیلی بزرگ است.تا باز شدن کامل صبور باشید بسم الله الرحمن الرحیم
این نوشتار از زبان حمید داوود آبادی مدیر مسئول سایت ساجد است. عکس های منحصر به فردی در این ارسال خواهید دید از همان سال 60 که با نام حاج "اسدالله لاجوردی" و قاطعیت و شجاعتش در برابر عملیات وحشیانه تروریست های منافق آشنا شدم، دوست داشتم او را از نزدیک ببینم. همه از او می گفتند که چگونه سد راه جنایتکاران شده و برای منافقین نیز کابوسی شده که خواب راحت از چشم آنان گرفته بود. دست بر قضای روزگار، سال 69 در قوه قضائیه استخدام و در "هیئت مرکزی گزینش" مشغول به کار شدم. بعد از مدتی به گزینش دادستانی مستقر در ساختمانی مقابل زندان اوین منتقل شدم. طی زمان کوتاهی که در آن جا مشغول بودم، گاهی برای انجام امور اداری به ساختمان اداری وسط زندان اوین رفت و آمد می کردم. در همان جا بود که چندین نوبت با چهره مومن و باصفای حاج اسدالله روبه رو شدم. حاج اسدالله لاجوردی همراه همرزمان و همکارانش در جبهه بچه ها راست می گفتند که: "هیچکس نمی تونه در سلام کردن، بر حاج اسدالله پیشی بگیره ..." با بچه ها سر این موضوع قرار گذاشتیم و گفتم که من می توانم. من که او را می شناختم، ولی او اصلا مرا نمی شناخت و حتی نمی دانست در آن ساختمان چه کار دارم. یک ساعتی به اذان ظهر مانده بود که برای وضو گرفتن رفتم طرف دستشویی. ناگهان حاج اسدالله که صورتش از وضو خیس بود، وارد راهرو شد. تا آمدم به خودم بجنبم و سلام کنم، با لبخندی بسیار زیبا، نگاهی انداخت و گفت: - سلام عزیزم، چطوری ... خوبید شما؟ حاج اسدالله لاجوردی در گفتگو و رفع مشکلات خانواده زندانیان فقط این بار نبود. دفعات بعد هم همین طور شد. بچه ها راست می گفتند. اصلا نمی شد در سلام کردن بر حاج اسدالله پیشی گرفت. تازه، فقط سلام نبود. هر کس که بودی، کارمند، پاسدار، خانواده زندانی، و حتی خود زندانی، همین که مقابل دیدگان حاج اسدالله قرار می گرفتی، اولین کسی که سلام و احوال پرسی می کرد او بود. حاج اسدالله لاجوردی و بازی والیبال با زندانیان در زندان اوین حاج اسدالله لاجوردی در نماز جماعت همراه با زندانیان اوین گفتم زندانی، یکی از نکات جالب حاج اسدالله این بود که با زندانی ها که بیشتر هم منافقین و چپی بودند، آن قدر راحت بود که گاهی با آنها والیبال یا فوتبال بازی می کرد. گاهی نیز به سلول آنها می رفت و غذایش را در جمع آنان می خورد. و البته این کار با مخالفت شدید بچه های حفاظت روبه رو می شد، ولی لاجوردی وقتی به کسی اطمینان می کرد، دیگر کسی نمی توانست به او بگوید این قدر راحت به میان زندانیان نرو، هر چه باشد تو رئیس کل زندانها یا دادستان و ... هستی! در اتاق خودش هم که بود، همان غذایی را می خورد که برای زندانیان می بردند. حاج اسدالله لاجوردی در حال جارو زدن نمازخانه زندان اوین چند وقتی می شد که حاج اسدالله سیستم جدیدی برای امور اداری زندان اوین راه اندازی کرده بود. دیوارهای طبقه دوم ساختمان را برداشتند و سالن بزرگی ایجاد کردند. چندین میز اداری چیدند و همه مسئولین سازمان زندان ها در پشت آن میزها مستقر شدند. هر کس از پله ها بالا می آمد، درست مقابل رویش میزی می دید که سه نفر پشت آن نشسته بودند. غالبا در اولین برخورد فکر می کردی مثل همه اداره ها میز اطلاعات و راهنمای مراجعین است. چه بسا همین طور هم بود. جلو که می رفتی، مرد مسنی با لبخندی بسیار زیبا سلام و احوال پرسی می کرد و با همین لحن می پرسید: - چیه عزیزم با کدوم قسمت کار داری؟ نامه ات را می گرفت، زیر آن چیزی نوشته و امضا می کرد، بلند می شد و از همان جا مسئول مورد نظر را صدا می زد و می گفت که کارت را راه بیندازد. و اگر شکایتی داشتی، نامه ات را می گرفت، خودش بلند می شد همراهت می آمد تا میز مربوط و دستور می داد که مشکلت را رفع کن. و چه بسا اکثر مراجعه کنندگان که خانواده زندانیان بودند، متوجه نمی شدند آن که این گونه دنبال کارشان است، کسی نیست جز حاج اسدالله لاجوردی رئیس کل سازمان زندان های کشور! و چه زیبا بود وقتی دو سه بار به او مراجعه کردم و خودش بلند شد آمد دنبال کارم تا به نتیجه رساند و آخر سر خندید و گفت: - راضی شدی عزیزم؟ حاج اسدالله لاجوردی و بوسه زدن خالصانه بر دست جانبازان ![]() عکس منتشر نشده از شهید لاجوردی در کنار "محمدرضا سعادتی" از سران منافقین که به جرم جاسوسی برای شوروی اعدام شد غالب جمعه ها که برای نماز جمعه به دانشگاه تهران می رفتیم، حاج اسدالله را می دیدیم که همراه با پنج شش نفر از بستگانش، داخل پیکان مدل پایین چپیده اند و به نماز می آیند. حاج "محسن رفیق دوست" دوست و همرزم قبل و بعد از انقلاب حاج اسدالله، خاطره زیبایی ازاو نقل می کرد. می گفت: - حاج اسدالله از قبل در بازار یک حجره کشبافی داشت. بعد که از سازمان زندانها رفت کنار، برگشت همان جا و به کارش ادامه داد. با وجودی که توان خرید حداقل یک ماشین پیکان را داشت، ولی همواره با یک دوچرخه 28 قدیمی، وسایل را در ترک آن می بست و از خانه شان می رفت طرف بازار. هر چه به او گفتم: آخه حاجی، منافقین و دشمنان این همه به خون تو تشنه اند و منتظرند تا فرصتی پیدا کنند و عقده شان را سر تو خالی کند. حداقل یه ماشین بخر. با دوچرخه، هم اذیت میشی هم خطرناکه. می خندید و می گفت: - حاج محسن، منو راحت بذارید. همین دوچرخه هم از سرم زیاده. منم که آماده شهادتم مگه چیه. حاج اسدالله لاجوردی و آنان که همراه او قربانی کینه منافقین شدند حاج اسدالله لاجوردی، سرانجام اول شهریور ۱۳۷۷ درمحل کسب خود در بازار تهران و در حالی که هیچ سمت رسمی در نظام نداشت، در اوج مظلومیت و سادگی، توسط دو نفر از تروریست های منافق مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. روحش شاد پیام امام بمناسبت شهادت ایشان http://www.irdc.ir/fa/content/21860/default.aspx |
|||
۲۰:۴۲, ۴/شهریور/۹۲
(آخرین ویرایش ارسال: ۴/شهریور/۹۲ ۲۱:۴۳ توسط عبدالرحمن.)
شماره ارسال: #3
|
|||
|
|||
ناگفتههاي مسئول دفتر شهيد لاجوردي
سازمان مجاهدين از منافقين خطرناكترند محمد پورغلامي مسئول دفتر رياست و مديركل روابط عمومي سازمان زندان ها در زمان مسئوليت شهيد لاجوردي، علي اكبرميرزاآقايي بود. چهارم رمضان در بيستمين همايش ستاد ديه او را ديديم. گفت وگو با ميرزاآقايي، كسي كه سال ها بهدليل مسئوليتي كه داشت كنار شهيد لاجوردي مي نشست، مي توانست خيلي بيشتر از اينها طول بكشد اگر شب از نيمه نگذشته بود. اما «در خانه اگر كس است يك حرف بس است». ميرزاآقايي نكات جديدي را درباره ويژگي هاي مديريتي شهيد لاجوردي مطرح كرد؛ نكاتي كه عقلا مي توانند استفادههاي زيادي از آن ببرند. كه گفته اند «العاقل يكفيه الاشاره». 1- يكي از كارهاي مهم شهيد لاجوردي پرهيز از سيستم دستوپاگير بوروكراسي اداري بود. مخصوصا اتاق هاي دربسته. اعتقاد داشت بعضي از منشي ها و پرسنل دوست دارند مديران را در اتاق ها محصور كنند تا خودشان هر طوري كه دوست دارند با ارباب رجوع برخورد كنند. همين كار باعث بهوجود آمدن بسياري از فسادهاي اداري شده بود. به همين دليل، شهيد لاجوردي سيستم «سالن»ي را ايجاد كرد. مدل سيستم سالني كه بعدها در برخي ادارههاي ديگر هم مورد استفاده قرار گرفت، مثل سيستم بانك ها به صورت باز (open) بود. همه مديران و كارمندان داخل يك سالن بزرگ و در كنار هم مي نشستند و كارها را انجام مي دادند. اگر مديري از يك استان تماس مي گرفت و مشكل خاصي داشت، فورا مدير مربوطه را همان جا صدا مي زد و در همان لحظه مشكل را برطرف مي كرد. جالب است از زمانيكه اين طرح را پياده كرديم و كاغذبازي هاي بي خودي را كنار گذاشتيم، كارها با سرعت چند برابر انجام مي شد. بهندرت پيش مي آمد كه كارهاي يك روز به روز ديگر موكول شود. 2- بعضي از مديران و كارمندان به بهانه اينكه غذاي زندان خوب نيست، مي خواستند غذاي خودشان را از غذاي زندانيان جدا كنند. اما شهيد لاجوردي با اين كار مخالفت كرد. گفت اگر غذاي زندان بد است، براي همه بد است و بايد عوض شود. فرقي ميان زندانيان و پرسنل وجود ندارد. خودش هم از همان غذايي مي خورد كه به زندانيان مي دادند. 3- به زندانبان ها خيلي اهميت مي داد؛ همان كسانيكه در بندها و در مواجهه مستقيم با زندانيان بودند. با اينكه از نظر سلسله مراتب اداري در سازمان، پست هاي مدير كل و مديران ارشد وجود داشت اما هميشه مي گفت مديران كل من كساني هستند كه در خط مقدم برخورد با زندانيان هستند. روي همين حساب، حقوق زندانبان ها را بهدليل سختي كار افزايش داده بود. چون مي دانست كار با زندانيان داراي چه ظرافتها و مشكلاتي است. 4- هميشه مي گفت كار براي انقلاب بازنشستگي ندارد. براي انقلاب تا آخر عمر بايد كار كرد. خيلي از مواقع بهصورت سرزده و بدون اطلاع قبلي به زندانها مي رفت؛ نيمهشب ها و صبح هاي خيلي زود. با اين كار مي خواست خودش از نزديك با وضع موجود زندان ها آشنا باشد. خيلي وقت ها حتي دژبان ها و نيروهاي حراست هم او را نمي شناختند. مجبور مي شد خودش را معرفي كند. 5- روي مسئله آموزش خيلي تأكيد ميكرد. معتقد بود مدت محكوميت زنداني بايد موقعيتي باشد براي اصلاح و تربيت او. به همين دليل مركز پژوهشي و آموزشي راه انداخته بود. از اين طريق، پاي خيلي از مراكز فرهنگي و آموزشي به زندان ها باز شد. همانطور كه او را قبل از انقلاب به نام «مرد پولادين» مي شناختند بعد از انقلاب بايد به او مرد اصلاح و تربيت لقب مي دادند. اصلا خودش را وقف تربيت زندانيان كرده بود. بسياري از ايدههاي او هنوز هم در حال اجراست. مثل همين طرح ستاد ديه كه 20 سال از عمر آن مي گذرد. 6- شهيد لاجوردي ارتباط مستقيم با مردم و پرسنل داشت. خودش را از آنها جدا نمي كرد. به همين دليل، خيلي خوب در جريان اخبار و مشكلات قرار ميگرفت. زندگي اش هم با مردم عادي فرقي نداشت؛ فارغ از هرگونه تشريفات متداولي كه معمولا مديران براي خودشان دست و پا مي كنند. مي دانيد زمانيكه دادستان انقلاب بود با منافقين بهشدت برخورد ميكرد. همين موضوع باعث شده بود منافقين از او كينه عميقي داشته باشند. اما با همه اينها بازهم با يك پيكان معمولي رفت و آمد مي كرد. خيلي ناراحت مي شد وقتي مسئول و مديري را مي ديد كه با ماشين هاي ميليوني و ضدگلوله و با آن وضع تشريفات، رفت و آمد مي كردند. 7- كارهاي مديران خود را به دقت زير نظر داشت. يك روز صبح آمد و به من گفت: ميرزايي! شماره فلان استان را بگير، مي خواهم با مديركلش صحبت كنم. گرفتم. گفتند آقاي مدير براي سركشي از زندان رفته است. گفت شماره زندان را برايم بگير. ديدم آنجا هم نيست. گفت شماره اداره كل مديركل را بگير... اينقدر اين كار را ادامه داد تا آخر سر فهميد كه آن مدير كجا بوده و چه مي كرده است. 8- همانطوري كه از سيستم بوروكراسي متنفر بود، از كارهاي ستادي و پشتميزنشيني هم بدش مي آمد. به همين دليل، طرح تعديل نيروها را پيگيري كرد و بسياري از كارمندان اداري را به داخل زندان ها فرستاد. با اين كار مي خواست نيروها بهطور عملياتي با كار درگير شوند. 9- به شيوه برخورد كارمندان با نيروهاي زير دست و همچنين اربابرجوع خيلي حساس بود. روزي من مشغول جواب دادن به تلفن بودم. سربازي آمد و از من سئوالي پرسيد. من همانطور كه مشغول جواب دادن به تلفن بودم، با دست به او اشاره كردم كه چه كار كند. تا تلفنم تمام شد، شهيد لاجوردي آمد پيش من و گفت: فلاني از اين به بعد هر وقت مي خواهي با اربابرجوع حرف بزني، مستقيم به صورتش نگاه كن و جوابش را بده. 10- شهيد لاجوردي خطر سازمان مجاهدين (انقلاب) را بهمراتب بيشتر از منافقين مي دانست. چون معتقد بود اين گروه، ماهيت اصلي خودشان را زير چهره ظاهرالصلاح شان پنهان كرده اند. رنگ و لعاب ديني و انقلابي دارند اما از حركات و فعاليت زيرپوستي و سالوسانه شان مي شود فهميد كه اعتقادي به انقلاب اسلامي ندارند و دنبال منافع شخصي خودشان هستند. بارها خطر اين افراد را به اطرافيان خودش گوشزد كرد. حتي در وصيتنامه اش هم به اين گروه مرموز اشاره كرده است. يك روز حتي به خود سعيد حجاريان هم اين موضوع را گفت كه «شما خيلي خطرناك تر از منافقين هستيد. منافقين، ساده بودند و خيلي زود خودشان را لو دادند. اما شما زرنگ هستيد و خودتان را براي به دست گرفتن پست هاي كليدي و حساس آماده كرده ايد.» بعد از بيست سال، پيش بيني شهيد لاجوردي بر همه آشكار شد. در انتخابات سال 1388 ديديم كه همين افراد به جان درخت انقلاب افتادند و مي خواستند آن را از ريشه قطع كنند كه خدا را شكر با درايت مقام معظم رهبري و هوشياري مردم، فتنهگران به آرزوي خود نرسيدند ديدهبان انقلاب اگر امروز ببينيد كسي با دوچرخه سر كار ميرود، چطور به او نگاه ميكنيد؟ اگر وضع زندگياش طوري باشد كه بتواند يك موتور يا يك ماشين قسطي بخرد، چطور؟ نمي گوييد متحجر است يا رياكار؟ در روزگاري نه خيلي دور، مردي در حوالي خيابان مولوي زندگي ميكرد كه با دوچرخه سر كار ميرفت. قبلا آدم مهمي بود و مسئوليت هاي حساس سياسي داشت. ورشكست نشده بود كه حالا مجبور باشد ساده زندگي كند؛ از اول همينطوري بود. ساده زيستي مسئولان؛ كيميايي است كه خيلي از آن دم مي زنند و چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند! سيداسدا... لاجوردي آدم معمولي بود. زندگي سادهاي داشت. كار ميكرد و نان درميآورد. وقتي دوستان شوراي عالي قضايي تصميم گرفتند اين مرد - كه دنبال دردسر مي گردد، كوتاه نميآيد، به حرف هيچكس گوش نميكند و در چهارچوب هيچ مديري جز امام جا نميگيرد - نباشد، هزار بهانه تراشيدند كه حرفشان را به كرسي بنشانند. ديديد گاهي در درگيريهاي مختلف بعضي بزرگترهاي سياسي مي گويند زمان امام اصلا اين چيزها نبود؟ جرئت نداشتيم روي حرف امام، حرف بزنيم. عزل سيداسدا... لاجوردي از مواردي است كه آقايان به توصيه امام هم گوش نكردند. شهيد لاجوردي هم هيچگاه حرفي از حمايت امام نزد. مي گفت ما بايد فداي مقام ولايت شويم نه آن كه از ولي فقيه براي كارهاي خودمان هزينه كنيم. مجاهدين خلق از همان موقع كه شهيد لاجوردي در زندان با آنها هم كلام شد، بحث كرد و فهميد كه اسلام آنها اسلام التقاطي و ماركسيستي است كينه به دل گرفتند، كينه اين را كه چرا دستشان رو شد و نتوانستند از مواهب دوستي با انقلاب در آينده بهرهمند شوند. بدون رعايت مسير اداري و احترام و تشريفات لازم او را از دادستاني انقلاب عزل كردند و دم نزد. راهش را كشيد و رفت زيرزمين خانهاش با چرخ خياطي مشغول كار شد. اين انقلاب، روزهاي عجيبي را به خود ديده؛ روزي كه دادستان پاي چرخ خياطي مينشيند و كار ميكند يا روز ديگر را كه براي بار دوم از سمت رياست سازمان زندان ها عزل شد و راه بازار و روسريفروشي و دستمالفروشي را پيش گرفت. به فرزندانش ياد داده بود چطور مواظب خودشان باشند تا در تله منافقان نيفتند. گفته بود مراقب خودتان باشيد من براي نجات جان هيچ يك از شما به كسي باج نمي دهم. از رياست سازمان زندانها كه عزل شد؛ گفتند: محافظ مي خواهي؟ گفت: نه. گفتند: خب. تا مدت ها برادر و پسرانش تا بازار همراهش مي رفتند؛ مردي را كه يك هل پوچ از انقلاب براي خودش برنداشت |
|||
۱۵:۴۰, ۲/مهر/۹۲
شماره ارسال: #4
|
|||
|
|||
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام مستندی به نام **داستان یک انفجار **دوستان در مورد شهید لاجوردی ساخته اند و در ان به شرح چرا و چگونه ایشان شهید شده اند البته در تلاش هستند برای پخش تلویزیونی که به احتمال زیاد در ان سخن از یه سری افراد نبوی ،سازگارا،حجاریان،و.........می اید نشان نخواه داد و شاید بروی نت گذاشتند .ولینک انرا حتما قرار خواهم داد یاعلی. |
|||
|
![]() |
1 میهمان |
![]() |
|||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | مشاهده: | آخرین ارسال | |
![]() |
شهید سید اسدالله لاجوردی Asadollah Lajevardi | عبدالرحمن | 11 | 2,494 |
۲۶/اسفند/۹۶ ۱۹:۱۳ آخرین ارسال: عبدالرحمن |
***شناخت بیشتر شهید قطب/یا اسلام کامل یا هیچ*** | عبدالرحیم | 1 | 1,419 |
۲۵/مرداد/۹۲ ۱۵:۰۱ آخرین ارسال: Islam |