روایت عجیب حاج مهدی سلحشور از شب اول قبر رفیقش
|
۲:۲۵, ۲۳/تیر/۹۳
(آخرین ویرایش ارسال: ۲۳/تیر/۹۳ ۲:۲۷ توسط یاوران مهدی.)
شماره ارسال: #1
|
|||
|
|||
![]() چند وقت پیش یکی از دوستان فاضل و طلبه ما از دنیا رفت. شب اول با ده نفر از دوستان بالای قبرش رفتیم و بنا شد تا صبح یک ختم قرآن برایش انجام دهیم. هر کی سه جزء را متقبل شد و همه مشغول شدند.[/b] بعضی نیمه های شب خواب آلود می شدند، اندکی می خوابیدند و دوباره شروع می کردند. یکی از دوستان ناگهان ازخواب بیدار شد و گفت: این آقاسید کجا رفت؟ ما گفتیم که کسی اینجا نبود، او مطمئن شد که در عالم خواب خودش فقط آن سید را دیده. همه مشغول دعا و قرآن و نماز لیله الدفن شدند. هر کس کاری می کرد. به خودم گفتم، من چه کنم؟ ناگهان به ذهنم مطلبی خطور کرد. سرم را روی قبر گذاشتم و گفتم: «یاحسین…». آن شب گذشت و هفت روز بعد یکی از دوستان او را در خواب دید، پرسید آن شب چطور گذشت؟ گفت: دو ملک از خدایم پرسیدند زبانم بند شده بود، از نبیم همینطور، از امامم، باز هم هیچ چیز نتوانستم بگویم.ناگهان دیدم حاج مهدی از بالا می گوید «یاحسین»، گفتم من غلام حسینم، دو ملک گفتند این غلام حسین است، ما با او کار نداریم و رفتند…[/b] |
|||
۳:۰۳, ۲۲/اسفند/۹۳
شماره ارسال: #2
|
|||
|
|||
یاحسین جانم
به فریاد همه ما درشب اول قبر درآن لحظات سخت وتنهایی برس..... |
|||
۱۷:۰۲, ۲۲/اسفند/۹۳
شماره ارسال: #3
|
|||
|
|||
یاحسین علیه السلام ...
|
|||
|
![]() |
1 میهمان |