تالار گفتگوی بیداری اندیشه

مشاهده تالار در قالب اصلی: یکی از ارزشمندترین کتابهایی که در باب سلوک الی الله خوانده ام !!!
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید.برای مشاهده نسخه قالب بندی شده روی لینک فوق کلیک کنید
صفحه: 1 2
بسم الله الرحمن الرحیم
از آخرین پیشنهادات حقیر در تالار است
برای مطالعه ی در حوزه ی اخلاق و عرفان اسلامی کتاب بسیار بسیار ارزشمند و عمیق و در عین حال مختصر اخلاق بندگی، تألیف دکتر حسن ره پیک است که انتشارات خرسندی آن را به چاپ رسانده است
این کتاب کلّاً 152 صفحه دارد و در حقیقت، شرح باب عبودیت از کتاب مصباح الشریعه منسوب به امام صادق علیه السلام است
میدانید قطعاً بی دلیل تأکید مأکد بر خواند کتابی نمیکنم
کسانی که دنبال استادند برای آگاهی از چگونگی سلوک الی الله
و کسانی که دنبال شناخت مبانی عرفان اسلامی هستند را حتماً به خواندن این کتاب بسیار ارزشمند توصیه مکینم
فرازهایی از قسمت ابتدایی کتاب را به عنوان نمونه تقدیم میکنم:
فصل اول: عبودیت
گفتار اول: عبودیت و ربوبیت


امام صادق علیه السلام می فرمایند:
((العبودیة جوهرة کنهها البوبیة))
بندگی، حقیقتی است که درون آن ربوبیت و پروردگاری است. عبودیت، حقیقتی است که اگر کسی موفق به کسب آن شود نه تنها ربوبیت را به دنبال دارد بلکه به تعبیر این کلام، بطن و درون عبودیت و چهره ی دیگر همان حقیقت، ربوبیت است.
ربوبیت، قدرت تصرف در هستی است؛ قدرت اداره موجودات است. در روایت نفرمود که با عبودیت، الوهیت پیدا می شود که لا اله الا الله، بلکه فرمود، ربوبیت پیدا می شود.
الوهیت قابل تفویض نیست اما ربوبیت بالعرض (و نه ذاتی)، در اختیار دیگران نیز قرار می گیرد. اگر کسی همه چیز خود را داد و برای خود چیزی نخواست عبد می شود. این موجود که تعلقات به خود را قطع کرد چاره ای جز ربط به او ندارد و خدا در قرآن میفرماید:
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِهِ (4- احزاب)
خداوند دو قلب برای انسان قرار نداده است، انسان یک قلب بیشتر ندارد. این قلب یا برای خودش می تپد یا برای خدا. اگر قلب او که مرکز توجه و التفات اوست به خودش متوجه نشد برای دیگری می تپد. اگر کمالات عَرَضی و غیر ذاتی خود را واقعی و مستقل دانست خود را حقیقت می داند و چون حقیقت، شایسته توجه است به خود توجه می کند اما اگر بیدار شد و دید که اگر کمالی در اوست تنها ربط به غیر است و ذاتاً از خودش چیزی ندارد؛ و اگر فهمید که حقیقتاً هستیش بندِ به هستی اوست دیگر حقیقت را اشتباه نمی گیرد و به آن توجه می کند.
بریدن از خود و اتصال به او، دو روی یک سکه اند؛ عبودیت و ربوبیت. آنجا که انسان از خود گذشت و خود را فراموش کرد و هر چه او خواست طلب کرد و بلکه طلبی جز طلب او نداشت عبد است و آنجا که به او متصل شد ناگزیر به اذن او ربوبیت پیدا میکند.
حضرت عیسی علیه السلام خود را عبد خواند
إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ (30-مریم) "همانا که من عبد خدا هستم"،
نتیجه آن شد که فرمود:
أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ َ (49- آل عمران)"همانا من برايتان از گل چيزى چون پرنده مى سازم و در آن مى‏دمم، به اذن خدا پرنده‏اى خواهد شد"
عبودیت، خلق اذنی را به دنبال خود می آورد. انزال قرآن به قلب مبارک پیامبر صلوات الله علیه به واسطه ی حقیقت عبودیت او بوده است
تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ (1-فرقان)"بزرگ است و بزرگوار آن كس كه اين فرقان را بر بنده خود نازل كرد (1)"
و سیر روحی و جسمی او نیز جذبه ی عبودیت او بود
سُبْحانَ الَّذي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا (1-اسرا)"منزه است آن خدايى كه بنده خود را در شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى كه گرداگردش را بركت داده‏ايم سير داد، تا بعضى از آيات خود را به او بنماييم (1)"
و شهود آیات جمال و جلال برای او به دنبال بندگی حاصل شد.
علم لدنی حضرت خضر علیه السلامَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65-کهف)"علمی از نزد خود به او آموختیم" و رحمت عندی او ناشی از بندگی او بود:
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا (65-کهف) "پس یافت بنده ای از بندگان ما را که رحمتی از نزد خود به او داده بودیم"
حقیقت عبودیت است که چیزی به جز خداوند باقی نمی گذارد و در این حال است که او کافی است (أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ)(36-زمر) "آیا خداوند بنده ی خود را کفایت نمی کند؟"
پس در این راه، ظهور کمالات و منازل حقیقت، منوط به رها کردن کمالات وهمی و خیالی است. ربوبیت ، کنه حقیقت عبودیت است اما عبد شدن در گرو آن است که به کنه، توجه نکنی و راهی جز این وجود ندارد.
در واقع، انسان سالک به دنبال کمالات ربوبی نیست، آن کمالات در صورت وجود شرایط، اعطاء می شود و بدست آوردنی نیست.
عبد باید تخلیه کند، تحلیه با کسی است که مخزن زینت دست اوست. اما اگر برای کسب قدرت و تصرفات صوری از برخی امیلا و آمال خود گذشت کرد اگر چه ممکن است قدرتی هم بدست دهد اما این، کنه عبودیت؛ یعنی، ربوبیت نیست، عبودیت، ترک هویت و خودی و منیت است و این، طواف به گرد خود؛
عبودیت، ترک خود به سوی خداست و این فرو رفتن در خود است و گذشت از برخی آمال نفسانی برای به دست آوردن برخی دیگر
و این کار مرتاضان و صوفیان غیر صافی است که بویی از عبودیت نبرده اند.
حقیقت عبودیت غایت و هدفی است که سالک واقعی در سلوک به آنجا خواهد رسید و البته این غایت و آن سلوک سطوح و مراتب مختلف دارد.
پس انسان باید بداند که کمال واقعی تنها از پس عبودیت، ظهور می کند و اگر کسی طلب کمال می کند بدون آن که این مسیر را طی کند آب در هاون میکوبد و چشم را به سراب می دوزد و شاید مدتی با سراب مشغول باشد و به شوق تصور آب با تصویر سراب خود را شاد نگه دارد اما وقتی که رسید می بیند که سراب، آب نبوده است و هر چه دست خود را در آن میکند چیزی نصیب او نمی شود:
كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرينَ إِلاَّ في‏ ضَلالٍ (14-رعد)"مانند سراب در زمین هموار که تشنه آن را آب پندارد و وقتی به آن رسد چیزی نمی یابد"
كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئ(39-نور)"چون سرابى است در بيابانى. تشنه، آبش پندارد و چون بدان نزديك شود هيچ نياب"
پس شرط اول کسب کمال، فراموشی کسب آن است.
انسان باید آینه را پاک کند اما آوردن خورشید و تاباندن آن، کار او نیست. به او نگفته اند که خورشید را بیاور، چون نمی تواند بیاورد، اگر در، باز شود و آینه پاک کردد او خود می آید و می تابد.
.
.
.
پیشنهاد مکینم که مطالعه ی این کتاب را از دست ندهید
مطالعه ای به نیت عمل به آن
إن شاء الله
سلام علی آقا...
این کتابو خوندی تاثیر مثبتی گذاشته تا منم وقت بذارم...؟
دوستان من زیاد اهل مطالعه نبودم البته مدت زیادی هم نیست که با واقعیت جهان اشنا شدم ، این کتاب ها واقعا واسه یکی مثل من سنگینه ، همون چند خط اولش هم به زور خوندم و درکش واقا واسم سخت بود. دقیقا نگارشش مثل کتاب های استاد مطهری بود یا دکتر شریعتی که اگه بدون ترتیب ادم بخونه زیاد چیزی سر در نمیاره.

کتاب سبک تری هست که اونو اول مطالعه کنیم و بعد سراغ این کتاب بیایم ؟
(۲۲/آبان/۹۱ ۲:۱۹)Mohammad Trust نوشته است: [ -> ]دوستان من زیاد اهل مطالعه نبودم البته مدت زیادی هم نیست که با واقعیت جهان اشنا شدم ، این کتاب ها واقعا واسه یکی مثل من سنگینه ، همون چند خط اولش هم به زور خوندم و درکش واقا واسم سخت بود. دقیقا نگارشش مثل کتاب های استاد مطهری بود یا دکتر شریعتی که اگه بدون ترتیب ادم بخونه زیاد چیزی سر در نمیاره.

کتاب سبک تری هست که اونو اول مطالعه کنیم و بعد سراغ این کتاب بیایم ؟

صلاة الخاشعین شهید دستغیب، در مورد این کتاب ارزشمند به این لینک مراجعه فرماید: http://forum.bidari-andishe.ir/thread-9206-page-2.html
لینک مطالعه ی آنلاین کتاب: http://ketaab.iec-md.org/NAMAAZ/salaat-o...hrest.html
و همچنین این کتاب: کتابی فوق العاده ارزشمند برای طالبان سلوک الی الله
و هم چنین کتاب اسرار الصلاة میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، که در این تاپیک معرفی شده: http://forum.bidari-andishe.ir/thread-138-page-3.html
یا علی
خدا نگهدارتان
التماس دعا
حلال بفرماید
(۲۲/آبان/۹۱ ۲:۱۹)Mohammad Trust نوشته است: [ -> ]دوستان من زیاد اهل مطالعه نبودم البته مدت زیادی هم نیست که با واقعیت جهان اشنا شدم ، این کتاب ها واقعا واسه یکی مثل من سنگینه ، همون چند خط اولش هم به زور خوندم و درکش واقا واسم سخت بود. دقیقا نگارشش مثل کتاب های استاد مطهری بود یا دکتر شریعتی که اگه بدون ترتیب ادم بخونه زیاد چیزی سر در نمیاره.

کتاب سبک تری هست که اونو اول مطالعه کنیم و بعد سراغ این کتاب بیایم ؟

کتاب غم عشق استاد عبدالقائم شوشتری رو هم زیاد توصیه می کنن برای استارت زدن.
به نام خدا

با سلام

دوستان من کتاب غم عشق و اسرارالصلوه رو توصیه میکنم . کتاب معرفی شده برادر علی 110 را هم در برنامه خواهم داشت .

امکا یه نکته :

اینکه دوستان میگن کتاب رو میخونیم و متوجه معانی نمیشیم دقیقا مشکل منم هست اما تجربه ای رو میخوام عرض کنم .

کتاب رو بدون اینکه به خودتون فشار ( برای درک معانی ) بیارید , بارها و بارها بخونید . به ترتیب بخونید و مثلا روزی یک صفحه .

بارها بخونید . باور کنید کم کم معانی براتون آشکار میشه ! عجیبه نه ؟

بعضی کتابها رو میشه با دل فهمید , بنابراین همین کار رو بکنید و بارها و بارها بخونید .

گاهی برخی معانی , با عنایت خدا , بالاخره بهتون عرضه میشه . خدا عنایت میکنه .

عذر میخوام . شاگرد کوچک شما هستم و فقط خواستم تجربه ای رو منتقل کنم .
علی آقا انسان که این گونه مطالب را به مرور مطالعه می کند، آن ها را پذیرفتنی، صحیح و حتی بدیهی می یابد. فکر نمی کنم کسی با این دیدگاه و آرا مخالفتی داشته باشد. معنای حاکم بر این عبارات صحیح است. اما به زعم این جانب این به تنهایی کمکی به انسان نمی کند و باعث حرکت او نمی شود. آنچه باعث ایجاد تغییر در انسان می شود استخراج بایدها و نباید و برنامه ای لحظه ای برای "انتخاب" و "طی مسیر" انسان در قبال تک تک اتفاقات، شرایط و رخدادهای زندگی است. به بیان ساده تر از دانش و بینشی این چنین انسان باید به یک ابزاری و یک برنامه ی تئوریزه شده ای برسد تا آن اصول خوب و بدیهی، در زندگی اش محقق شود.
حلقه های مفقوده در این بین، عالی ترین درجات عرفانی و عبودیت و بندگی و تسلیم و تفویض در بعد "نظر" و زندگی واقعی و انتخاب های لحظه ای ما در بعد "عمل" است. در این بین تناقضات زیادی را در خود مشاهده می کنیم. مهم این است که چطور در عرصه عمل، آن طور حرکت کنیم که رو به جانب آن نهایت ایده آل و آسمانی داشته باشد. بنابراین نیازمند به این نگاشت اصول کلی و صحیح به برنامه قابل عمل در زندگی هستیم تا اینها تنها یک سری ایده های قشنگ اما دور از واقعیت زندگی برای ما نباشند. همانطورکه اولیای الهی هم درست زندگی کردند، نه اینکه فقط درست فکر بکنند یا درست حرف بزنند.
بسم الله الرحمن الرحیم
خوب است که چنین شبهات و مسائلی مطرح شود تا در سایه پاسخ دهی به آنها إن شاء الله کمکی به درک بهتر مسائلی در این خصوص بشود
(۲۲/آبان/۹۱ ۱۱:۵۱)مسافر نوشته است: [ -> ]اما به زعم این جانب این به تنهایی کمکی به انسان نمی کند و باعث حرکت او نمی شود. آنچه باعث ایجاد تغییر در انسان می شود استخراج بایدها و نباید و برنامه ای لحظه ای برای "انتخاب" و "طی مسیر" انسان در قبال تک تک اتفاقات، شرایط و رخدادهای زندگی است. به بیان ساده تر از دانش و بینشی این چنین انسان باید به یک ابزاری و یک برنامه ی تئوریزه شده ای برسد تا آن اصول خوب و بدیهی، در زندگی اش محقق شود.

نکته ی اول: در هیچ جا گفته نشده است که صرفاً دانستن اینها کافی است که این مسئله بدیهی تر از آن چیزی است که شما آن را بدیهی می خوانید!
نکته ی دوم: برادر عزیز اگر همتی میکردید و کتاب را تهیه و مطالعه میکردید، مشاهده میکردید که در این کتاب ارزشمند و کم نظیر بر اساس کلام نورانی و گوهر بار حضرت امام صادق علیه السلام 28 اصل کاربردی و به قول شما تئوریزه شده برای زندگی کاربردی و سلوک عملی تدوین شده است
7 اصل در خصوص ارتباط با خدا
7 اصل در خصوص چگونگی ارتباط با خود
7 اصل در خصوص ارتباط با مردم
7 اصل در خصوص ارتباط با دنیا!
که پیشنهاد حقیر این است که این کتاب ارزشمند را تهیه فرمایید و پس از کسب علم در این مسائل آنها را به عمل در آورید أن شاء الله توفیق عمل به آن نصیب همه ی ما بشود

اما در تبیین این کلام جناب مسافر
(۲۲/آبان/۹۱ ۱۱:۵۱)مسافر نوشته است: [ -> ]علی آقا انسان که این گونه مطالب را به مرور مطالعه می کند، آن ها را پذیرفتنی، صحیح و حتی بدیهی می یابد. فکر نمی کنم کسی با این دیدگاه و آرا مخالفتی داشته باشد. معنای حاکم بر این عبارات صحیح است. اما به زعم این جانب این به تنهایی کمکی به انسان نمی کند و باعث حرکت او نمی شود.

پاسخ به این اظهارات را عیناً از متن کتاب تقدیم میکنم
فصل اول: عبودیت، گفتار سوم: تفسیر حروف کلمه عبدص41
اما صادق علیه السلام در این خصوص می فرمایند:
و حروف العبد ثلاثه، العین و الباء و الدال، فالعین علمه بالله و الباء بونه عمن سویه و الدال دنوّه من الله تعالی بلا کیف و لا حجاب.
عبد بر طبق کلام نورانی امام صادق علیه السلام به سه چیز اشاره دارد.
عین آن اشاره به علم و معرفت نسبت به خداوند
باء آن اشاره به دوری از غیر خداست
و لام آن اشاره به نزدیکی به خداست
و در واقع هر حرف مقدمه ی رسیدن به حرف دیگر است
مرتبه ی اول مقام علم است
مرتبه ی دوم مرتبه ی عمل است
مرتبه ی سوم نتیجه ی این علم و عمل است هک میشود مقام معرفت
در اهمیت علم مولا علی در خطبه 145نهج البلاغه می فرمایند:
العالم بغیر علم کالسائر علی غیر طریق فلا یزید بعده عن الطریق الواضح الّا بعداً من حاجته
عامل بدون علم مانند سیر کننده در غیر راه میباشد که دوری او از راه روشن، جز دوری از مقصود و هدفش را زیاد نمیکند.
علم رتبتاً مقدم بر عمل است و این تقدم در تمام مراتب سلوک رعایت می شود اما این ترتیب به اعتبار مراتب سلوک نسبی میشود (یعنی زمانی که به علمش شخص عمل میکند، هم از نظر کیفیت و هم از نظر محتوا علم جدیدی که نتیجه ی عمل به علوم قبلی است برای شخص حاصل می شود)
شایسته است که عمل هر کس به اندازه ی معرفت او باشد
اگر عمل کمتر از علم باشد آفت دارد
عیسی بن مریم می فرماید: سنگی را دیدم که بر روی آن نوشته شده بود مرا برگردان آن را برگدادم و در آن نوشته بود هر کس به آنه می داند عمل نکند طلب آنچه می داند بر او نامبارک شود و آنچه می داند بر او رد گردد.
مصباح الشریعه باب 62 فی العلم
همینطور اگر عمل بیش از علم باشد فایده ندارد و یا حتی ضرر دارد.
هنر سالک آن است که حدود عمل در مقابل علم را حفظ کند
اگر علم بیش از عمل باشد غرور و کبر و حجاب می آورد
و
اگر عمل بیش از علم باشد تعصب جاهلی و گمراهی را در پی خواهد داشت

و باید توجه داشت که عمل واقعی هر کس به اندازه ی علم واقعی او است



(۲۲/آبان/۹۱ ۱۱:۵۱)مسافر نوشته است: [ -> ]حلقه های مفقوده در این بین، عالی ترین درجات عرفانی و عبودیت و بندگی و تسلیم و تفویض در بعد "نظر" و زندگی واقعی و انتخاب های لحظه ای ما در بعد "عمل" است. در این بین تناقضات زیادی را در خود مشاهده می کنیم. مهم این است که چطور در عرصه عمل، آن طور حرکت کنیم که رو به جانب آن نهایت ایده آل و آسمانی داشته باشد. بنابراین نیازمند به این نگاشت اصول کلی و صحیح به برنامه قابل عمل در زندگی هستیم

همانطور که خدمت شما عرض کردم حضرت امام صادق علیه السلام 28 اصل عملی برای این مقصود بیان فرموده اند که به بهترین نحو در این کتاب شرح داده شده است

(۲۲/آبان/۹۱ ۱۱:۵۱)مسافر نوشته است: [ -> ]بنابراین نیازمند به این نگاشت اصول کلی و صحیح به برنامه قابل عمل در زندگی هستیم تا اینها تنها یک سری ایده های قشنگ اما دور از واقعیت زندگی برای ما نباشند. همانطورکه اولیای الهی هم درست زندگی کردند، نه اینکه فقط درست فکر بکنند یا درست حرف بزنند.

اما ذکر یک تذکر بسیار مهم است که اگر مغفول بماند این نظر ناقص و غلط خدایی نکرده مانده گار میشود در ذهن
اساساً رفتن به سراغ معارف حقه و کسب آن جزوی از مراتب عمل است!!!!!!!!!!! (البته اگر به نیت عمل کسب شده باشد و گرنه صرف نیت کسب علم به قصد عالم شدن یا ارائه ی آن به دیگران یا... توشه ی آتش است!)
و فردای قیامت اگر کسی نداند بازخواست میشود که چرا نرفتی بدانی
و اگر بداند و عمل نکند از او بازخواست خواهد شد که چرا طبق دانسته ات عمل نکردی؟؟؟؟؟؟
پس میبینید که هیچ راه در رو ای وجود ندارد
و ناچار هستیم از کسب معارف حقه
و در گام بعد عمل به آن
در پایان از شما که مسافر عزیز که با بیانات خود باعث شدید مباحث مقداری بیشتر روشن شود بی اندازه سپاسگذارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
http://www.booksite.ir/bo1.php?id=9786001140822
[تصویر: 9786001140822.jpg]
28,000 RI

در صد تخفیف:0
شابک 978-600-114-082-2
جلد: 1

قطع: رقعي

تیراژ: 2000

صفحات: 152

رده دیویی: 297
اخلاق بندگي: شرح و توضيح باب عبوديت از كتاب مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه منسوب به امام صادق (علیه السلام)



آخرين به روز رسانی: 28/ 3 /1391 موجود


ناشر:خرسندي
نویسنده: حسن ره پيك

توضیحات: كتاب حاضر، در برگيرندة شرحي بر باب يك صدم كتاب «مصباح الشريعه» و «مفتاح الحقيقه»، منسوب به امام صادق(علیه السلام) است كه در آن، بر پاية توحيد علمي و نظري و اخلاق اسلامي، موضوع «عبوديت و بندگي»، شرح داده شده است. بر طبق سرفصل هاي اين كتاب، يعني: عبوديت و ربوبيت و اصول معامله با خدا؛ با نفس؛ با خلق و با دنيا، مي توان گفت كه عبوديت منشأ ولايت انسان كامل است و از رهگذر آن، كمال او حاصل مي شود. لازم به ذكر است فهرست آيات، روايات و اشعار مورد استفاده در كتاب، در بخش ضمايم مندرج است. [تصویر: sabad.png]
انشا الله سعی میکنم در اولین فرست کتابرو خریداری کنم
از زحمات شما هم متشکرم علی آقا
صلوات
یا الله
برادران،یه چیزی بگید در ذهن ما هم بگنجهBig Grin
اصلا سلوک یعنی چی؟ که بعدش بخوام دربارش کتاب بخونم!
ممنون میشم اگه توضیح بدید
یا علی
صفحه: 1 2
آدرس های مرجع